بنیادهای خیریه در عصر آل بویه

علی‌اصغر چاهیان بروجنی*

 

در سدۀ چهارم هجری با استقرار حکومت آل بویه در نیمۀ غربی ایران، حیات اجتماعی و شهری از رشد قابل توجهی برخوردار گردید. پادشاهان آل بویه با حمایت از تجارت و مسیرهای تجاری و همچنین اقدامات عام المنفعه و خیریه فراوان، سعی در یاری رسانی به رونق بیشتر حیات اجتماعی شهرهای قلمرو خویش در دو حوزۀ ایران و عراق داشتند. در این راستا در حوزۀ ایران در شهرهایی همچون شیراز، اصفهان، ری و در حوزه عراق در شهرهایی مانند بغداد، بصره و واسط، مورد توجه خاص قرار داشتند. نهاد های اجتماعی و شهری در این شهرها مورد حمایت قرار گرفتند. این نهاهای اجتماعی عمدتاً در قالب دارالعلم‌ها و بیمارستانها در جهت ارائه خدماتی همچون درمان و ترویج علم در شهرها شکل می‌یافتند. این نهادهای ایجاد شده بر مبنای امر خیر، اغلب بر پایه وقف ایجاد شده بودند. این پژوهش با رویکرد توصیفی تحلیلی و با تکیه بر مطالعات کتابخانه‌ای سعی دارد تا علاوه بر مشخص کردن پایگاه اجتماعی واقفان و نگرش دینی آنان، نقش وقف را در شکل گیری و کارکرد بنیادهای خیریه در عصر آل بویه روشن نماید.

نتایج این جستار نشان می‌دهد که وقفیات از ابتدای تاسیس بنیادهای خیریه نقش عمده در ایجاد و دوام فعالیت آنها داشتند. همچنین این وقفیات از سوی گروههای اجتماعی مختلف انجام می‌گرفت ولی عمدۀ واقفان تعلق به گروه حاکمیت داشتند. نگرش دینی غالب وقفیات نیز در جهت ترویج مذهب شیعه قرار داشت. وقفیات نیز توسط دیوان قضا در مناطق مختلف آل بویه نظارت و اداره می‌گشت. حتی منصبی به نام ناظر اوقاف بیمارستان وجود داشت که اوقاف مربوط به بیمارستان را نظارت می‌نمود. رخدادهای تاریخی همچون سیطرۀ سلجوقیان با نگرش مذهبی اهل تسنن بر قلمرو آل بویه و آسیب دیدن موقوفات باعث شد تا ادارۀ وقفیات با مشکل مواجه شود و در نتیجه کارکرد و فعالیت بنیادهای خیریه وابسته به آنها با افول مواجه گردد.

 

کلیدواژگان: آل‌بویه، خیریه، وقف، بیمارستان، دارالعلم.

 

 

مقدمه

در سدۀ چهارم و نیمه اول سده پنجم هجری حاکمان آل بویه با استقرار این دودمان ایرانی بر بخشهای جنوبی و غربی ایران و همچنین بخشهایی از عراق؛ توانستند حاکمیت سیاسی خویش را برقرار نمایند. پادشاهان این سلسله به ویژه از دوره عضدالدوله سعی نمودند تا به رونق بیشتر حیات فرهنگی، سیاسی و اجتماعی شهرهای قلمرو خویش بپردازند. در این زمان شهرهایی همچون شیراز و ری که کانونهای سیاسی آنها نیز به شمار می‌رفتند و از سوی دیگر راههای تجاری مورد توجه قرار گرفتند توجه به راههای تجاری رونق بیشتر شهرهای قلمرو این سلسله را به همراه داشت. آل‌بویه به ویژه در عصر عضدالدوله به راهسازی پرداختند و با ساخت راههای آبی و خشکی بستر برقراری ارتباطات و رونق راههای تجاری را فراهم نمودند. عضدالدوله با ساخت شهر کرد فناخسرو در مجاورت شیراز به رونق تجاری شهر شیراز اهتمامی ویژه داشت.(ابن‌بلخی، 1374، ص321) وی سعی نمود با ایجاد امکانات لازم بستر تجارت و ارتباط با بندر سیراف را فراهم کند. وی با اقدام به ساخت قلعه‌ها و سازه‌هایی برای جمع آوری آب این امکان را فراهم نمود.(همان، ص374) مهاجرت دادن اقوام کرد از اصفهان به منطقه فارس نیز در راستای همین سیاست صورت گرفت.(همان: 395) اقوام بلوچ و قفس نیز که با راهزنی مخل تجارت بودند توسط وی سرکوب شدند.(مقدسی، 1361، ج2، صص713و 717و 719) عضدالدوله از سوی دیگر با اتصال راه آبی میان کارون و دجله سعی در بهبود تجارت دریایی داشت.(همان، ج2، ص626) قطعاً با چنین اقدامات گسترده‌ای در گسترش تجارت، انجام اقدام خیریه برای منازل بین راهی و رفاه مسافران دور از ذهن نیست. در دوره آل بویه علاوه بر فراهم کردن بسترهای تجارت و رونق ارکان اقتصادی شهرها، مراکز اجتماعی و فرهنگی و علمی نیز مورد توجه قرار گرفتند.

کانون های سیاسی آل بویه در نقاطی از جهان اسلام شکل گرفتند که در محل تلاقی اندیشه ها و ورود و ترجمه علوم و سایر دستاوردهای علمی سایر اقوام، ادیان و تمدن ها قرار داشت. تا جائی از سوی پژوهشگرانی همچون کرمر با عنوان رنسانس یا احیا فرهنگ ایرانی یاد می‌شود. طبیعتاً در این وضعیت بسیاری از علوم من جمله علم پزشکی متحول می‌گردید و از سوی دیگر مراکز ارائه خدمات درمانی رونق گرفتند. همچنین وجود مراکز علمی نیز احساس می‌شد. مراکز ارائه خدمات درمانی و علمی نیازمند پشتوانه‌های مالی برای اداره خویش بودند. امر خیر به عنوان امری تاثیرگزار می‌توانست در رونق و استقلال این مراکز موثر واقع بشود. این پژوهش با رویکرد تاریخی و با روش توصیفی تحلیلی و با تکیه بر مطالعات کتابخانه‌ای سعی در بررسی جایگاه وقف و خیرات در این موسسات و بنیادهای خیریه دارد.

 

1.آل‌بویه و مراکز علمی موقوفی؛ دارالعلم‌ها

تأسیس مراکزی به نام دارالعلم از جمله گام‌های مؤثری بود که در امتداد و به دنبال ایجاد کتابخانه‌ها یا بیت الحکمه‌ها برداشته شد که اساس آنها بر مبنا و به تقلید از دارالعلم اسکندریه شکل گرفت. ماهیت این دارالعلم‌ها کتابخانه‌ای همراه با جایگاهی ویژه برای درس و بحث بود. از علل گسترش آنها را می‌توان به ورود و ترجمه آثار در قرن دوم و بیت الحکمه دانست.(غنیمه، 1364، ص90) در مصر نیز در زمان الحاکم خلیفه فاطمی به تقلید از بیت الحکمه عباسیان دارالعلمی در سال 395ﻫ در قاهره ایجاد شد و ضمن آوردن کتابهای قصر به آنجا املاکی را به آنجا وقف نمودند. تا بدینوسیله از عامه مردم در جهت گسترش علم حمایت شود.(زیدان، 1372، ص635)

یکی از نکات بارز دوران حاکمیت آل‌بویه بر بخشی از جهان اسلام، فضای تسامحی بود که آنان، به ویژه در حوزه علم و دانش در قلمرو حاکمیت خویش ایجاد کردند. در سایه‌ی این شرایط پیروان، مذاهب و اقوام مختلف در کنار هم با آزادی و آسایش به تحصیل، تدریس، تألیف، تصنیف، مذاکره و مبادله‌ی علوم عقلی، نقلی، فنون اسلامی و معارف بشری می‌پرداختند. بی‌شک نخستین ابزاری که برای اهل علم و دانش، مهم تلقی می‌گردید و نقش مؤثری در رشد و شکوفایی فرهنگ و تمدن داشت، کتاب و کتابخانه بود. حاکمان، وزیران و حتی علما و دانشمندان آن عصر نیز از اهمیت چنین مقوله‌ای غافل نبودند.

دارالعلم موصل یکی از اولین دارالعلمها می‌باشد که در شهر موصل ایجاد شد. جعفر بن محمد بن حمدان موصلی(م.323ﻫ.) فقیه شافعی، کتابهایی در فقه شافعی نگاشت، وی در شهرش(موصل) دارالعلمی با کتابخانه‌ای که شامل کتابهایی از جمیع علوم بود را گردآوری و بر طالبان علم وقف کرده بود. در این کتابخانه که هر روز به روی اهل علم باز بود، کسی را از ورود به آنجا منع نمی‌کردند. وقتی فرد تنگدستی و طالب علم وارد می‌شد معیشت وی را تأمین می‌کردند و هر روز کاغذ در اختیارش قرار می‌دادند. (یاقوت حموی، 1381، ج1، ص355) به هر صورت عصر آل‌بویه در میان دولتهای اسلامی عصری متمایز می‌باشد که کتابخانه‌های بزرگ و جامع شکل گرفتند. در این کتابخانه‌ها که در عراق و ایران ایجاد شدند در هر رشته، علم و فن دارای کتاب بودند.(فقیهی، 1365، ص533) که این تخصص گرایی و تنوع کتاب را می‌توان ناشی از پدیده‌هایی همچون عصر ترجمه و بیت‌الحکمه دانست. سرازیر شدن علوم مختلف به حوزۀ ایران غربی و اسکندریه مصر و بغداد این تنوع کتاب در کتابخانه‌ها را به همراه آورد.

 

1-1.کتابخانه‌های وقفی آل‌بویه در عراق

در سال 383ﻫ. در منطقۀ بين السّورين (به معنای میان دو دیواره)‏ واقعه در محله کرخ بغداد، توسط ابونصر شاپور پسر اردشير وزير بهاء الدوله دیلمی پسر عضدالدوله دارالعلمی بنیان نهاده شد و کتب بسیاری وقف آنجا گردید. تا مسلمانان از آن بهره‌مند گردند.(ابن‌اثیر، 1371، ج21، ص217) این كتابخانۀ بزرگ وقفی‏ كه بهتر از آن در جهان آن روز یافت نمى‏شد شامل مجموعه‌ای از دست نوشته‌های پيشوايان بزرگ يا نسخه‏ى اصلی آثارشان به آنجا وقف شده بود و در مجموع به ده هزار جلد کتاب می‌رسید. هنگام ورود طغرل بیك نخستين پادشاه سلجوقى به بغداد در سال 451ﻫ.جهت سرکوب بساسیری، کتابخانه و بخشى از محله كرخ بغداد آتش گرفت و بسیاری از آثار نفیس آن غارت شدند.(ابن‌اثیر، 1371، ج22، ص360؛ یاقوت حموی، 1380، ج1، ص686؛ یاقوت حموی، 1995م، ج1، ص534؛ بنداری، 2536، ص22؛ ابن‌جوزی، 1412ق، ج14، ص366؛ همو، ج16، صص48و62؛ کاتب اصفهانی، 1425ق، ص193) عمید‌الملک کندری –وزیر طغرل- که بعدها نظام‌الملک جانشین وی شد بخشی از کتابخانه را نجات داد و تعدادی از نسخه‌ها را گزینش نمود.(ابن‌اثیر، 1371، ج22، ص360) محمد بن احمد بن طاهر ملقب به ابومنصور خازنی این کتابخانه را بر عهده داشت. مرتضی ابوالقاسم علی بن حسن موسوی نقیب طالبیان، سالها بعد از وفات شاپور ادارۀ این کتابخانه را بر عهده گرفت.(یاقوت حموی، 1381، ج2، ص1034)که نشانگر گرایش‌های کتابخانه می‌باشد وقتی فردی از شیعیان سعی در نجات کتابهای آن کتابخانه دارد. همانطور که گفته شد نخستین دارالعلم‌ها رنگ مذهبی خاصی نداشتند از زمان شاپور بن اردشیر وزیر شیعی آل بویه با ساخت این دارالعلم در کرخ محلۀ شیعه نشین بغداد رنگ شیعی به خود گرفت.(غنیمه، 1364، ص94)

عبدالسلام بصری(م.405ﻫ.) دانشمند علم لغت نیز از مدیران این کتابخانه بوده است.(زیدان، 1372، ص632) در سال 458ﻫ. ابوالحسن محمد بن هلال صابی در کوی ابن ابی عوف در جانب غربی بغداد کتابخانه‌ای را وقف نمود و در یک مورد هزار و بار دیگر چهارصد کتاب به آنجا انتقال داد، تا در اختیار اهل علم قرار گیرند.(ابن‌جوزی، 1412ق، ج16، صص62و276) در واقع این دانشمند آل‌بویهی قصد داشت تا به نوعی با وقفی دیگر کتابخانه سوزانده شده را احیاء و مرکزی برای تجمع اهل علم به وجود آورد.

گرچه حاکمان بویهی با موقوفات خویش موجبات ایجاد کتابخانه‌ها را فراهم می‌نمودند اما گروههای مردمی نیز به سهم خویش در رونق آنها مؤثر بودند. علاوه بر وقف کتابخانه که توسط عالمان و فرهیختگان توانمند صورت می‌گرفت مؤلفین نیز با وقف کتاب‌های خویش به رونق این کتابخانه‌‌ها کمک می‌نمودند.(زیدان، 1372: 632) از جمله در مجموعۀ کتابخانه اردشیر در بغداد حدود یکصد قرآن خطی متعلق به ابن‌مقله وزیر دانشمند و خوشنویش عباسیان نگهداری می‌شد، که اهدایی وی بودند.(یاقوت حموی، 1381، ج2، ص1034) على‌ بن احمد زيدى(م.575ﻫ.) دانشمند علم حدیث نیز كتب بسيارى را وقف کتابخانه‌های بغداد نمود.(یاقوت حموی، 1380، ج1، ص192؛ ابن‌اثیر، 1371، ج28، ص188) ابوزکریا بن خطیب تبریزی که نسخه‌ای از کتاب التهذیب فی اللغه تالیف ابومنصور ازهری را در دست داشت و به واسطه این کتاب سعی داشت تا در نزد ابوالعلاء علم لغت فرا گیرد. یاقوت بعداً کتابش را در یکی از کتابخانه‌های وقفی بغداد مشاهده نموده است.(یاقوت حموی، 1381، ج2/ ص1233)

خلیفه الناصرلدين للّه (م.622ﻫ.) از جمله خلفائی است که به جمع‌آوری کتاب علاقه داشت.(زیدان، 1372، ص632) وی در سال590ﻫ. دستور به ساخت كتابخانه‏اى در مدرسه نظاميه بغداد داد. پس از پايان ساختمان كتابخانه، هزاران كتاب گرانبها را كه همانندش يافت نمى‏شد از این کتابخانه‌ها به ویژه کتابخانه وقفی ابوالحسن صابی به آنجا منتقل كرد.(ابن‌اثیر، 1371، ج30، ص106؛ ابن‌جوزی، 1412ق، ج16، ص276) ابوبکر معروف به خطیب بغدادی (م.436ﻫ.) فقیه و حافظ و یکی از پیشوایان شهیر شهر بغداد اموالش را که به ارزش دویست دینار بود میان اصحاب حدیث تقسیم کرد و کتابهایش را در بغداد وقف مسلمانان نمود.(یاقوت حموی، 1381، ج1، ص164)

بویهیان در عراق علاوه بر بغداد در بصره نیز کتابخانه ایجاد نمودند. در شهر بصره هنگامی که حبشی پسر معزالدوله دیلمی به اتهام خیال عصیان بر علیه برادرش، دستگیر و اموالش مصادره گردید، در بین اموال مصادره شده کتابخانه‌ای به بزرگی پانزده هزار جلد (علاوه بر نسخ جلد نشده) وجود داشت.(‌مسکویه، 1369، ج6، ص301) در سال 483ﻫ. وقتی عده‌ای از اعراب شهر بصره را به آتش کشیدند، دو کتابخانه نیز در این شهر سوزانده شد. ابن‌اثیر یکی از آنها را متعلق به پیش از ایام عضدالدوله می‌داند که وقف شده است. وقتی عضدالدوله آن را دید می‌گوید:«اين مكرمتى است كه در انجام آن بر ما پيشى جستند،» ابن‌اثیر آن را نخستين كتابخانه‏اى می‌داند كه در اسلام وقف شده بود و كتابخانۀ وقفی دیگر متعلق به وزير ابومنصور بن شاهمردان بود که وقف کرده بود و در آن نفیس‌ترین و گرانمايه‏ ترين کتابها جمع‏آورى شده بود.(ابن‌اثیر، 1371، ج23، 161) ابوعلی بن سوار کاتب[1] از نزدیکان عضدالدوله در بصره کتابخانه‌ای را ایجاد کرد و موقوفاتی را به آن اختصاص داد.(مقدسی، 1361، ج2،ص 617) ابوالقاسم بشتی از جمله کسانی است که ابوعلی بن سوار کاتب را در مرتب نمودن و برپایی کتابخانه وقفی بصره یاری نمود.(ابن‌ندیم، 1346، ص383) میزان اهمیت کتابخانه موجبات اهدای کتاب را از سوی بزرگان و نخبگان علمی و درباری فراهم می‌آورد از جمله می‌توان به مجموعه کتابهای قاضى ابوالفرجبن ابى البقاء اشاره کرد که توسط وی به آن کتابخانه‌ها اهدا شدند و در سال 499ﻫ. در حملۀ مجدد گروهی از اعراب به بصره غارت شدند.(ابن‌اثیر، 1371، ج23، ص384)

 

2-1.کتابخانه‌های وقفی آل‌بویه در ایران

ابوعلی سوار کاتب علاوه بر بصره، کتابخانه‌ای نیز در رامهرمز ایجاد کرد و موقوفاتی به آن اختصاص داد که در آن کارمندان همیشه حضور داشتند و کتابخوانان و کتاب نویسان مشغول کار بودند. هزینه‌های جاری و پرداخت حقوق کارکنان و کتابداران از طریق موقوفات تأمین می‌شد. این کتابخانه از مراجع آموزش علم کلام معتزلی بود. همیشه یک استاد کلام در آن به تدریس می‌پرداخت.(مقدسی، 1361، ج2، ص617)

عضدالدوله علاوه بر بغداد، بصره و رامهرمز در شهر شیراز نیز کتابخانه‌ای ایجاد کرد. کتابخانه‌ای مستقل با یک سرپرست، یک کتابدار و یک ناظر از طرف افراد مورد اطمینان شهر انتخاب می‌شدند. کتابهایی را که زمینه‌های مختلف تدوین می‌شد در آنجا جمع‌آوری شده و کتب مربوط به هر موضوع در یک بخش جداگانه نگهداری می‌شدند. فهرستی از کتابها وجود داشت و تنها افراد با عنوان می‌توانستند وارد شوند.(همان، ص669) مقدسی از این کتابخانه برای نگارش مسالک خویش استفاده کرده بود.(همان، ج1، ص224) در شهر شیراز نیز کتابخانه‌ای متعلق به ابومنصور بهرام بن مافنه وزیر ابوکالیجار وجود داشت. وی که مدتی حکومت شیراز را در دست داشت حدود نوزده هزار جلد کتاب در کتابخانه‌اش وجود داشت که بر اهل علم وقف شده بود. در این بین چهار هزار برگه به خط ابن‌مقله وزیر خوشنویس عباسیان وجود داشت.(ابن‌جوزی، 1412، ج15، ص224)

کتابخانه ری نیز از جمله کتابخانه های ‌وقفی بود و موقوفات فراوانی که توسط صاحب بن عباد(م.385ﻫ.) با صد و بیست هزار جلد کتاب ایجاد گشت.(مقدسی، 1361، ج2، ص617) قبل از وی کتابخانه‌ای متعلق به ابوالفصل بن عمید(م.360ﻫ.) -وزیر رکن الدوله- در شهر ری وجود داشت که ابوعلی‌مسکویه خازن و کتابداری آن را بر عهده داشت. در سال 355ﻫ. خراسانیان ری و خانه ابن عمید را مورد تاراج قرار دادند ولی این کتابخانه مصون ماند.(‌مسکویه، 1369، ج6، ص277) در سال 366ﻫ. صاحب بن عباد بعد از آنکه به وزارت رسید آن را به کتابخانه خود ضمیمه کرد.(همایونفرخ، 1344، ص30) صاحب بن عباد وزیر دانش دوست و دانش گستر آل‌بویه علاوه بر آنکه به علوم و معارف عقلیه و نقلیه توجه کامل مبذول می‌نمود، قسمتی از اوقات پر مشغله خود را به نوشتن کتب علمی و ادبی اختصاص می‌داد.(بهمنیار، 1383، ص119) هنگامی که نوح بن منصور سامانی وی را جهت تصدی وزارت به دربار سامانیان فراخواند در پاسخ به وی نوشت چهار صد شتر جهت حمل کتابهای کتابخانه‌اش به بخارا لازم می‌باشد.(ابن‌خلکان، 1381، ج1، ص194) وی کتابها و آثار نفیس فراوان خود را بر خلاف دیگر حاکمان و فرمانروایان در خزائن خویش محبوس نکرده بلکه آنها را به همراه با دیوانهایی در علوم و فنون مختلف بر اهل علم وقف نمود تا آنها را مطالعه نموده و ضمن بهره‌بردن از آنها یاداشت برداشته و استنساخ کنند.(قمی، 1385، ص11) تمایلات شیعی صاحب بن عباد و علاقۀ وی نسبت به اهل بیت(بهمنیار، 1383، صص89 و 99) و ایجاد چنین کتابخانه‌ای عمومی بزرگی و وجود بزرگان و علما و مردم شیعی در ری بستر ساز شکل گیری و رونق علمی حیات فقهی شیعه و شکل گیری مدارس شیعی در دورۀ آل‌بویه و در سدۀ بعدی (همزمان با سلجوقیان) گشت.

در اصفهان در مسجد جامع آن شهر، کتابخانه‌ای توسط ابوالعباس احمد ضبی(م.399ﻫ) ایجاد گشت. ابوالعباس که پس از در گذشت صاحب بن عباد در سال 385ﻫ. کار وزارت را در دست گرفت، کتابخانه‌ای به همراه حجره‌ها و مخازن کتب فراهم آورد. فهرست کتابخانه به سه مجلد بزرگ می‌رسید، تألیفاتی که درباره تفسیر، احادیث، علوم نحو و لغت، تفاسیر، سنن انبیاء و سیرت پادشاهان و امرا بود. همچنین کتبی در علوم متختلف همچون ریاضیات، طبیعیات و الهیات و … بدست ابوالعباس گرد آمده بود.(مافروخی، 1385، ص90) در مجموع دارالعلم‌ها در قلمرو دو حکومت شیعی فاطمیان و آل بویه گسترش یافتند و نهاد وقف نیز در خدمت ادارۀ آنها قرار داده می‌شد. اما دامنۀ فعالیت آنها به سبب غلبۀ افکار شیعی بر آنها بسیار محدود بود و در نهایت شکست حکومت‌های شیعی مزبور در قرن پنجم و غلبه دولتهای سنی مذهب همچون سلجوقیان موجب زوال و پایان فعالیت این دارالعلم‌ها همچون دارالعلم بغداد گردید. با این حال این دارالعلم‌ها الگویی برای مدارس سلجوقی جهت ایجاد کتابخانه‌های وابسته به مدارس گردیدند.(غنیمه، 1364، ص100)

2.وقف و بیمارستان سازی بویهیان

اولین تلاش بویهیان برای ساخت بیمارستان در حوزۀ عراق به زمان معزالدوله بویهی بر می‌گردد که در سال 355ﻫ. در بغداد اقدام به ساخت بیمارستان نمود، وی فرمان داد تا به جای زندانی در بغداد بیمارستانی بنا گردد و موقوفاتی برای آنها قرار گیرد درآمد این املاک موقوفه سالانه پنج هزار دینار بوده است.(بک احمد، 1384، ص116؛ ابن‌کثیر، 1407ق، ج11، ص261) در دوره عضدالدوله ساخت بیمارستان به گستردگی بیشتری دنبال شد. وی بر خلاف سامانیان و غزنویان به نهادهای فرهنگی اجتماعی شهرها بیشتر توجه داشت و علاوه بر دارالکتب‌ها و دارالعلم‌ها به ساخت بیمارستان در حوزه قلمرو آل‌بویه در ایران و عراق روی آورد.

بیمارستانهایی(بیمارستانهای ثابت)که آل‌بویه می‌ساختند از نظر بزرگی و کوچکی و وسایل و تجهیزات باهم فرق داشتند و این امر بیشتر منوط به محل و سازنده آن بود. هر کس که بیمارستانی می‌ساخت مخارج آن را نیز از طریق تعیین موقوفه تأمین می‌کرد طبیعی است که اگر این موقوفات فراوان و درآمدشان بالا بود، بیمارستان مجهزتر و کارآمدتر می‌گردید، به علاوه اگر سازنده ثروت بیشتری داشت بیمارستان بزرگتری بنا می‌کرد. ولی در شهرهای کوچک هرگز بیمارستانهای عظیم ساخته نمی‌شد. ارزش و اهمیت هر بیمارستان به شخصی بود که به عنوان رئیس آن انتخاب می‌گردید.(الگود، 1382، ص255)

 

1-2.بیمارستان بغداد

مهمترین و بزرگترین بیمارستان ساخته شده توسط عضدالدوله بیمارستان بغداد می‌باشد که بعدها بیمارستان عضدی نام گرفت. عضدالدوله در تعیین مکان این بیمارستان از رازی پزشک ایرانی کمک گرفت و بعد از ساخت بیمارستان وی را به ریاست آن گماشت.(ابن ابی‌اصیبعه، بی‌تا، ص67) این بیمارستان که در ساحل غربی دجله بین محله شارع و محلۀ باب البصره قرار داشته به مدت سه سال (از سال 368ﻫ. تا صفر372ﻫ.) طول کشید تا ساخته شود. عضدالدوله مال فراوانی برای ساخت این بیمارستان هزینه کرد و تجهیزات فراوانی برای آن قرار داد.(ابن‌خلکان، 1381، ج2، ص497؛ ابن‌اثیر، 1371، ج21، ص136) عضدالدوله بعد از اتمام ساخت بیمارستان حدود بیست و چهار پزشک از سایر نقاط به آنجا دعوت نمود[2] و در بیمارستان بغداد شروع به کار نمودند. عضدالدوله تمام داروهای مورد نیاز آن بیمارستان را نیز فراهم آورد.(ابن‌اثیر، 1371، ج21، ص137) ساختمان و بنای این بیمارستان به قدری باشکوه بود که هنگامی که خواجه نظام‌الملک در بغداد مدرسه نظامیه را می‌ساخت، وقتی فهمید ابوسعید صوفی در پولهای اختصاص داده شده برای ساخت نظامیه تصرف کرده به وی گفت:«من می‌خواستم که این مدرسه را بنا محکم باشد مانند جامع منصور و بیمارستان عضدالدوله».(هندوشاه بن سنجر، 1357، ص270)

عضدالدوله برای تأمین هزینه‌های این بیمارستان اوقافی را در نظر گرفت.(ابن‌جوزی، 1412ق، ج14، ص292) نویسنده ناشناس مجمل التواریخ می‌نویسد وقتی «عضدالدوله در بغداد به حکومت مستقر گشت خیرات فراوانی را انجام داد که از جملۀ آنها ساخت بیمارستان می‌باشد که اموالی و هزینۀ زیادی صرف ساخت آن کرد و اوقافی را برای آن مقرر و ترتیب داد.»(مجمل التواریخ و القصص، بی‌تا، ص394) موقوفات وی بر بیمارستان بغداد چندان وسعت داشتند كه صد هزار دينار عواید در سال داشت.(مستوفی، 1364، ص415) علاوه بر عضدالدوله دیگر امرای آل‌بویه نیز حمایت خود را از آن بیمارستان ادامه دادند و از علل تداوم فعالیت آن بیمارستان گردید. ابونصر شباشی(م.408ﻫ.) مولی شرف‌الدوله بن بهاءالدوله اهل خیرات بود و اوقاف فراوانی را که شامل محصولات زراعی و خراج و میوه‌ها می‌شد را وقف آن بیمارستان نمود.(ابن‌کثیر، 1407، ج12، ص6)

در وقفه‌ای که در نیمۀ قرن پنجم در بخش غربی ایران بر اثر انتقال حکومت از بویهیان به سلجوقیان پیش آمد برای مدتی موقوفات دچار تزلزل شدند. بیمارستان عضدی نیز در دوران فروکش بویهیان وگذران حوادث به همراه موقوفاتش آسیب دیده بودند. شيخ عبدالملك ابومنصور بن يوسف(ﻣ.460ﻫ.) كه از بزرگان و ناموران بغداد و در حوادث روزگار اهالى بغداد به وى رجوع مى‏كردند و بر شايستگى و نيكو صفت بودن وی اذعان داشتند، ادارۀ بيمارستان عضدی بغداد را همراه با موقوفاتش به عهده گرفت و آن را تعمير نمود و اداره آن را به خوبی منسجم نمود. سه خزينه‏دار و بيست و هشت پزشك در بيمارستان مأمور به کار كرد.(بنداری، 2536، ص40)

گر چه در سال 566ﻫ. بر اثر طغیان رود دجله این بیمارستان آسیب دید ولی با این حال خیلی زود مورد مرمت قرار گرفت.(ابن‌اثیر، 1371، ج23، ص68) طبیعتاً وجود موقوفات و وابستگی به آنها موجب تعمیر زود هنگام آن بیمارستان شده است. ابن‌جبیر که در سال 580ﻫ. ادامه مسافرت خویش مکه وارد بغداد شده به این بیمارستان پرداخته و از آن به عنوان بیمارستان مشهور بغداد یاد کرده است که در ساحل دجله قرار دارد و هر روز دوشنبه و پنج شنبه پزشکان بدان سرکشی می‌کنند و نیازهای دارویی بیماران در آنجا تأمین می‌گردد و در ادامه از بزرگی بیمارستان و بخش های آن یاد می‌کند و آن را همچون قصری می‌داند.(ابن‌جبیر، 1370، ص276) که به هر حال بیانگر تداوم و رونق فعالیت های بیمارستان مزبور در عصر سلجوقی می‌باشد.

در عصر مغول که بسیاری از موقوفات از بین رفتند و انسجام اوقاف و ثبات آنها متزلزل گردید، این بیمارستان نیز از این آسیب‌ها دور نماند. از جمله ابن‌بطوطه از این بیمارستان یاد می‌کند که همچون کاخی بوده ولی اینک ویرانه‌ای بیش نیست.(ابن‌بطوطه، 1376، ج1، ص274) با توجه به آنکه شهر بغداد بخاطر وجود خلافت اهمیت فراوانی داشت در حمله هلاکوخان(656ﻫ) به شدت آسیب دید بیمارستان هم از این آسیب دور نماند و طبیعتاً موقوفاتش نیز دچار خلل و آسیب شدند که باعث شد کارکرد خود را از دست بدهند. در شهر بغداد علاوه بر بیمارستان عضدی، محمد بن علی بن خلف وزیر فخرالملک ابوغالب صیرافی[3] بیمارستانی در بغداد ساخت که کم مانند بود.(ذهبی، 1413ق، ج28، ص170)

 

2-2.بیمارستان واسط

علاوه بر بغداد در شهر واسط نیز توسط بویهیان بیمارستانی ساخته شد. ابا الحسین بن حسن رخجی[4]در سال 413ﻫ. به وزارت مشرف الدوله دیلمی رسید و به مؤیدالملک ملقب گردید و ادارۀ همۀ امور خلیفه القادر بالله (381-422ﻫ.) را در عراق در دست داشت. وی در واسط بیمارستانی را بنا کرد و در آن داروها و شربت‌های بسیار فراهم نمود و برآنها مراقب و پزشکان قرار داد. موقوفات بسیاری اختصاص داد. کارکنان و پزشکان دارای مقرری و مواجب گردیدند که بدون تردید از محل موقوفات این مواجب تأمین می‌شد.(ابن‌اثیر، 1371، ج22، ص47؛ ابن‌کثیر، 1407ق، ج12، ص45؛ ابن‌جوزی، 1412ق، ج15، ص269)

 

در حوزۀ عراق علاوه بر بغداد و واسط در شهرهای دیگر نیز بیمارستانهایی ساخته شد و به عبارت دیگر این روند که در دوره آل‌بویه گسترش یافت توسط دیگر حاکمان سیاسی عراق همچون خلفای عباسی و زنگیان دنبال شد. در میافارقین توسط خلیفه القائم بامرالله، بیمارستان موصل در عصر زنگیان، بیمارستان نصیبین، بیمارستان رقه و حران می‌توان یاد کرد که همه آنها وابسته به اوقاف بودند.(ر.ک.عیسی بک، 1371، صص126-124؛ نجم‌آبادی، 1353، ص781) بیمارستان دمشق بیمارستان بزرگ و وابسته به موقوفات بود که نورالدین زنگی در سال 549ﻫ. اقدام به ساخت آن نمود. ابن‌جبیر در سفر به دمشق از این بیمارستان یاد کرده است.(ابن‌جبیر،1370، ص346) در ادامه حاکمان ایوبی و صلاح الدین ایوبی در دمشق و قاهره به تقلید از بیمارستان نورالدین زنگی در دمشق، شروع به ساخت بیمارستان کردند. در سال 572ﻫ. صلاح الدين ايوبى، فرمان داد تا در مصر، در کنار مدرسه‏اى را كه در آن آرامگاه شافعى قرار داشت، بسازند. بيمارستانى در قاهره ساخت و براى آن مدرسه و اين بيمارستان موقوفات‏ بسيارى معين كرد. (ابن‌اثیر، 1371، ج28، ص149) به هر حال بیمارستان‌سازی به وقفیات وابستگی داشت و این وابستگی باعث رشد و گسترش بیمارستان‌ها در تمام نقاط جهان اسلام به ویژه در مناطق شام، مصر و اندلس و بعدها در قلمرو عثمانی گردید.(ر.ک. بک احمد، 1371، صص100-33؛ ابن‌جلجل، 1349، صص179و 182و 205) در ایران نیز که بیمارستان پیشینه‌ای دیرینه داشت تداوم یافت.

 

3-2.بیمارستان شیراز

در عصر عضدالدوله یکی از بیمارستان‌های وی در شیراز ساخته شد سال ساخت آن بیمارستان در حدود 360 تا 362 هجری حدس زده می‌شود.(تاج‌بخش، 1379، ص92) این بیمارستان در بیرون شهر شیراز و به دور از مسجد جامع آن شهر ساخته شد. این بیمارستان دارای موقوفات بسیاری بود. بیمارستانی با وسائل مجهز و پزشکان با تجربه و پرستارانی که مواجب می‌گرفتند.(مقدسی، 1361، ج2، ص642) طبیعتاً بیمارستانی با این تجهیزات از طریق موقوفات اداره می‌شده است.

این بیمارستان که به سبب وجود موقوفات از پشتوانه مالی فراوانی بهره‌مند بود می‌توانست مواجب پزشکان با تجربه را تأمین کند به همین خاطر پزشکان معروف و توانمند در دورۀ آل‌بویه در بیمارستان شیراز به فعالیت پرداختند. از جمله این پزشکان می‌توان از علی بن عباس مجوسی یاد کرد. وی که طبیب عضدالدوله در شیراز بود، کتاب طب ملکی‌اش قبل از تألیف کتاب قانون ابن سینا مرجع پزشکان آن روزگار محسوب می‌شد.(نظامی عروضی، 1364، ص80) همچنین ابوسهل ارجانی(م.418ﻫ.) که در خدمت ابوکالیجار بویهی خدمت می‌کرد(قفطی، 1371، ص549) و ابوالعلاء دیگر طبیب بویهیان در شیراز و در خدمت پادشاهان بویهی حضور داشت.(همان، ص553) حضور این پزشکان با سطح بالای علمی نه تنها موجب بالا بردن سطح طبابت در بیمارستان شیراز گشت بلکه مجاورت آن با دارالکتب و دارالعلم شیراز باعث گردید تا رشته طب در کنار رشته‌های دیگری همچون فلسفه، نجوم، شیمی و ریاضیات تدریس گردد.(الگود، 1352، ص249) ارتباط متقابل دو نهاد علمی و اجتماعی در شهر شیراز که هر دو به وقف و موقوفات وابسته بودند بسترهای لازم برای ارتقاء رشد علم پزشکی و ارائه خدمات درمانی با تکیه بر علم به روز پزشکی را فراهم آورد.

این بيمارستان‏ آن طور که ابن‌بلخی می‌گوید در عصر سلجوقیان به آن خللی وارد شده و نشانگر بی‌توجهی سلاجقه نسبت به آن بیمارستان همچون بیمارستان بغداد می باشد. ولی به همت قاضی شهر شیراز این بیمارستان به همراه دارالكتب بازسازی و احیا می‌گردد.(ابن‌بلخی، 1374، ص323) آن طور که از ابن‌بلخی بر می‌آید ادارۀ موقوفات ایجاد شده در دورۀ عضدالدوله که بیمارستان به آن وابسته بوده دچار خلل شده و قاضی مربوطه به احیاء موقوفات پرداخته است و همچون موقوفات بیمارستان بغداد در عصر سلجوقی احیاء شده‌اند.

احیاء بیمارستان سبب تداوم فعالیت آن در قرن هفتم هجری و در دورۀ مغول گردیده است. حمدالله مستوفی در نزهۀالقلوب در برشمردن بناهای شهر شیراز از دارالشفایی خبر می‌دهد که منسوب به عضدالدوله است.(مستوفی، 1381، ص172) ابن‌زرکوب نیز در نیمۀ دوم قرن هشتم از بیمارستان و موقوفات آن یاد می‌کند که حاکی از تداوم فعالیت آن بیمارستان هست.«…از آن جمله دارالشفا عضدی است، که در نفس شیراز از غایت غمخواری مسلمانان بنا فرمود، و بسیاری از مواضع ملکی خود بر آنجا وقف کرد و این زمان همچنان معمور است».(زرکوب، 1389، ص121) عملکرد حداقل چهارصد ساله بیمارستان عضدی خود نشانگر وابستگی این بیمارستان به موقوفاتی است که عضدالدوله به آن اختصاص داده و این ماندگاری موقوفات نیز تنها در سایۀ امنیت و ثبات سیاسی حاکم در منطقه فارس در دوران اتابکان فارس صورت گرفته است.

در عصر عضدالدوله علاوه بر بیمارستان شیراز که بنابر تقسیم بندی الگود می‌توان آن را در ردیف بیمارستانهای بزرگ قرار داد بیمارستانی کوچک نیز در فیروزآباد فارس و در جنوب شیراز ساخته می‌شود. از مسجد جامع و نیکویی فیروزآباد یاد می‌شود بعداً صاحب عادل[5] وزیر بویهیان کتابخانه‌ای را بر این مجموعه می‌افزاید(ابن‌بلخی، 1374، ص335) که در واقع بدنبال ارتباط بیمارستان و دارالعلم‌ها صورت می‌گیرد و گرچه به موقوفات این بیمارستان اشاره نشده ولی باتوجه به کوچک بودن بیمارستان نمی‌توانسته از موقوفات چشمگیری برخوردار باشد.

 

4-2.بیمارستان اصفهان

مقدسی بیمارستان اصفهان را نیز که در دورۀ آل‌بویه و توسط عضدالدوله ساخته شده را با بیمارستان شیراز مقایسه نموده و از آن آبادتر می‌داند. این بیمارستان نیز همانند بیمارستان شیراز در بیرون شهر و از مسجد جامع دور بوده و موقوفاتی برای آن قرار داده شده بود.(مقدسی، 1361، ج2، ص642) از این بیمارستان اطلاعات کمی در دست می‌باشد. ابن مندویه اصفهانی از پزشکانی مشهور زمان خود می‌باشد که در بیمارستان اصفهان به طبابت می‌پرداخته است. هنگامی که عضدالدوله بیمارستان بغداد را بنا نمود بیست و چهار طبیب برجسته را از نقاط مختلف به کار طبابت در آن بیمارستان دعوت نمود که ابن مندویه نیز در زمرۀ آنها قرار داشت.(قفطی، 1371، ص587؛ نجم‌آبادی، 1353، ص768)

5-2.منصب ناظر اوقاف بیمارستان

در ساختار موقوفات شهری گاه بیمارستان و مجموع چند وقف همراه یک متولی اداره می‌شد و گاه بیمارستان متولی مستقلی داشت که این وضعیت به وقفنامه و شرایط واقفان وابستگی داشت. در بیمارستانهای موصل این منصب در دست علم‌الدین شاتاتی (م.599ﻫ.) قرار داشت.(کاتب اصفهانی، 1375ق، ج12، ص362) در تشکیلات داخلی بیمارستانها مناصب بسیاری وجود داشت از جمله رئیس بیمارستان که بر تمام اطباء بیمارستان ریاست داشت و وی را ساعور[6] می‌نامیدند و عموماً طبیبی که از همه اطباء افضل و اعلم‌تر بود چنین سمتی را به عهده داشت. ساعور کسی بود که اجازۀ اشتغال به طبابت را نیز پس از امتحان افراد صادر می‌نمود. علاوه بر رئیس داروخانه، هر قسمت نیز برای خود رئیسی داشت.(نجم‌آبادی، 1353، ص791) در هر بیمارستان علاوه بر این مناصب، منصب ناظر بیمارستان نیز وجود داشته است که دیوان بیمارستان زیر نظر وی اداره می‌شد ناظر از بین دیوانیان، قاضیان، محتسبان و فقیهان انتخاب می‌گردید که مورد اعتماد سلطان یا خلیفه یا وزیر یا بانی بیمارستان قرار داشت و شغل وی از مشاغل بسیار مهم در بیمارستان محسوب می‌شد.(سجادی، 1367، ص455) ناظر از حیف و میل‌های احتمالی در عواید و مخارج بیمارستان جلوگیری می‌کرد به همین خاطر در انتخاب ناظر برای بیمارستان دقت کامل می‌شد چرا که این منصب در ارتباط با امور مالی بیمارستان قرار داشت.(نجم‌آبادی، 1353: 791) با توجه به آنکه این وقفیات تأمین کننده نیازهای مالی بیمارستان بودند و منصب ناظر در ارتباط با امور مالی قرار داشت، آل‌بویه و دیگر پادشاهان و همچنین خلفا از طریق منصب ناظر موقوفات بیمارستان را اداره می‌کردند.

در عصر خلافت ناصرالدین بالله عباسی فخرالدین ابوبکر عبیدالله[7](م.599ﻫ) معروف به ابن المارستانیه طبیب حنفی مذهب، مدرسی و نظارت بر موقوفات بر بیمارستان عضدی بغداد را بر عهده گرفت. وی به ساماندهی و مرتب کردن اوقاف آن بیمارستان پرداخت.(خطیب بغدادی، 1417ق، ج17، ص67) زين‌الدين عبدالرزاق بن ابواحمد (م.608ﻫ) نیز برای مدتی منصب ناظر بيمارستان عضدى را به عهده داشت.(ابن‌اثیر، 1371، ج31، ص274) ابوسعد بن حمدون (م.608ﻫ.) از خاندان دیوانی ابن حمدون و از شیعیان بغداد که مدتی کار کتابت را به عهده داشت برای مدتی به ناظر دیوان ابنیه و ناظر بیمارستان عضدی گمارده شد.(صفدی، 1411ق، ج12، ص222) منصب ناظر نیز احتمالاً تحت نظر قاضی بیمارستان کار می‌کرده است. ابن‌اثیر از قاضى ابوبكر بن محمد بن عبدالباقى انصارى (م.535ﻫ.) قاضى مارستان در بغداد یاد می‌کند.(ابن‌اثیر، 1371، ج26، ص35)

در دمشق علاءالدین بن سابق حلبی برای مدتی نظارت بیمارستان نورالدین را به عهده داشت.(ذهبی، 1413ق، ج52، ص333) در همین راستا در عصر ممالیک در قاهره بیمارستان منصوری توسط منصور بن قلاوون در سال 683ﻫ. ساخته شد که از آن به عنوان بزرگترین بیمارستان در آن دوران یاد می‌شود. منصور املاک و مستغلات فراوانی را یه عنوان موقوفات برای آن قرار داد.(ابن‌کثیر، 1407ق، ج13، ص317) این گستردگی بیمارستان و موقوفات نیازمند ایجاد تشکیلات گسترده‌ای بود در بیمارستان منصوری منصبی به نام ناظر یا سرپرست بیمارستان وجود داشت که بر کار موقوفات بیمارستان نیز نظارت داشت. این ناظر در عصر ممالیک از سوی نایب السلطنه یا نایب الحکومه منصوب می‌شد.(سجادی، 1367، ص455؛ ر.ک.عیسی بک، 1371: 33)

 

نتیجه

در دورۀ آل بویه رونق تجارت و راههای ارتباطی تجاری و از سوی دیگر شکوفایی و رونق مراکز علمی، رونق حیات شهری را در عصر آل بویه به همراه آورد. شهرهای مهم واقع در قلمرو آل بویه علاوه بر جهت تجاری اقتصادی، از جهت فرهنگی و علمی دچار تحول شدند. مراکز علمی در این شهرها در قالب دارالعلم‌ها شکل گرفتند. از سوی دیگر مراکز درمانی و بیمارستانها ایجاد شدند و به ارائه خدمات درمانی می‌پرداختند. این مراکز گرچه بر مبنایی امیر خیر و در راستای اقدامات عام المنفعه پادشاهان بویهی ایجاد شدند ولی نیازمند استقلال مالی بودند. در همین راستا سنت وقف در جهت استقلال مراکز درمانی و علمی بکار گرفته شد. موقوفات  علاوه بر آنکه تامین کننده نیاز مالی بیمارستانها و دارالعلم محسوب می‌شدند. در گذر زمان هم تداوم کارکرد این بنیادهای خیریه را فراهم می‌آوردند و تا زمانی که موقوفات پابرجا بودند این مراکز نیز به فعالیت خود می‌پرداختند. حوادث تاریخی و آسیب دیدن وقفیات فعالیت این مراکز را دچار نقصان می‌نمود.

عمده واقفان تعلق به طبقه حاکمیت داشتند ولی با این حال واقفان جزء نیز با وقفیات خویش مراکز علمی و اجتماعی و موسسات خیریه را یاری می‌کردند. از جمله دارالعلم‌ها که با تکیه بر وقفیات اداره می‌شدند مولفین و دانشمندان و گروههای مختلف با وقف کتب خویش موجبات رونق بیشتر آنها را فراهم می‌آوردند. اهمیت این وقفیات بتدریج نظارت حاکمیت را نیز ایجاب می‌نمود. از جمله در مورد اوقاف بیمارستانها منصبی به نام ناظر بیمارستان شکل گرفت و تا دو تا سه قرن بعد از پایان حکومت آل بویه به حیات خویش ادامه داد که خود نشانگر میزان اهمیت وقفیات در بیمارستانها می‌باشد.

 

منابع

الگود، سیریل، تاریخ پزشکی ایران، ترجمۀ محسن جاویدان، شرکت نسبی اقبال و شرکاء، چاپ اول، 1352، تهران.

ابن‌اثیر، عزالدین علی، تاریخ کامل بزرگ اسلام و ایران، ترجمه عباس خلیلی و ابوالقاسم حالت، موسسه مطبوعات علمی، 1371، تهران.

ابن‌بطوطه، محمد بن عبدالله بن محمد بن ابراهیم اللواتی طنجی، ترجمه رحله ابن بطوطه، ترجمه محمد علی موحد، دو جلد، آگاه، چاپ ششم، 1376، تهران.

ابن‌بلخی‏، فارسنامه ابن‌بلخی، بر اساس متن مصحح لسترنج و نیکلسن، توضیح و تحشیه از منصور رستگار فسائی، بنیاد فارس شناسی، چاپ اول، 1374، شیراز.

ابن‌جبیر، محمد بن احمد، سفرنامه ابن جبیر، ترجمه پرویز اتابکی، انتشارات آستان قدس رضوی، چاپ اول، 1370، مشهد.

ابن‌جلجل، سلیمان بن حسان الاندلسی، طبقات الاطباء و الحکماء، ترجمه و تعلیقات از سید محمد کاظم امام، انتشارات دانشگاه تهران، چاپ اول، 1349، تهران.

ابن‌جوزی، أبوالفرج عبدالرحمن بن على بن محمد ابن الجوزى، المنتظم فى تاريخ الأمم و الملوك، تحقيق محمد عبدالقادر عطا و مصطفى عبدالقادر عطا، طالأولى، دارالكتب العلمية، 1412ق، بیروت.

ابن‌خلکان، احمد بن محمد، منظرالانسان ترجمۀ وفیات الاعیان و انباء ابناء الزمان ابن خلکان، ترجمه احمد بن محمد بن عثمان بن علی بن احمد سنجری، تصحیح و تعلیق فاطمه مدرسی، سه جلد، دانشگاه ارومیه، 1381، ارومیه.

ابن‌کثیر، ابوالفدأ اسماعیل بن عمر بن کثیر دمشقی، البدایه و النهایه، تصحیح خلیل شحاده، دارالفکر، 1407ق، بیروت.

ابن‌ندیم، محمد بن اسحاق، الفهرست، ترجمه محمد رضا تجدد، بانک بازرگانی ایران، چاپ اول، 1346، تهران.

بک احمد، عیسی، تاریخ بیمارستان‌ها در اسلام، ترجمه نورالله کسائی، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ اول، 1384، تهران.

بنداری اصفهانی، فتح بن علی، تاریخ سلسله سلجوقی، ترجمه محمد حسین جلیلی، بنیاد فرهنگ ایران، چاپ اول، 2536، تهران.

بهمنیار، احمد، صاحب بن عباد، به کوشش محمد ابراهیم باستانی پاریزی، انتشارات دانشگاه تهران، چاپ دوم، 1383، تهران.

تاج‌بخش، حسن، تاریخ بیمارستان‌های ایران (از آغاز تا عصر حاضر)، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، چاپ اول، 1379، تهران.

خطیب بغدادی، احمد بن علی(1417ﻫ.). تاریخ بغداد أو مدینۀ السلام، تصحیح مصطفی عبدالقادر عطا، الطبع الاولی، بیروت: دارالکتب العلمیه.

ذهبی، محمد بن احمد(1413ﻫ.). تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الاعلام، محقق عمر عبدالسلام تدمری، بیروت: دارالکتاب العربی.

زرکوب شیرازی، ابوالعباس احمد بن ابی الخیر، شیرازنامه، به کوشش محمد جواد جدی و احسالله شکوهی، متن، چاپ اول، 1389، تهران.

زیدان، جرجی، تاریخ تمدن اسلامی، ترجمه علی جواهر کلام، امیرکبیر، 1372، تهران.

سجادی، سید صادق(1385). تاریخ برمکیان، تهران: بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار، چاپ اول.

غنیمه، عبدالرحیم، تاریخ دانشگاههای بزرگ اسلامی، ترجمۀ نورالله کسائی، یزدان، 1364، تهران.

فقیهی، علی اصغر، آل‌بویه اوضاع زمان ایشان، صبا، چاپ اول، 1365، تهران.

قفطی، علی بن یوسف، تاریخ الحکماء، ترجمه فارسی از قرن یازدهم هجری، به کوشش بهین دارائی، دانشگاه تهران، چاپ دوم، 1371، تهران.

قمی، حسن بن محمد، تاریخ قم، مصحح محمدرضا انصاری، کتابخانه عظمی آیت الله مرعشی نجفی، 1385، قم.

کاتب اصفهانی، عمادالدین، خریدۀ القصر و جریدۀالعصر، مصحح محمد بهجۀ الأثری و جمیل سعد، مطبوعات الجمع العلمی العراقی، 1375ق، بغداد.

مافروخی اصفهانی، فضل‌بن‌سعده، ترجمه محاسن اصفهان، ترجمه حسین بن محمد آوری(قرن 8ﻫ)، به کوشش عباس اقبال آشتیانی، سازمان فرهنگی تفریحی شهرداری، 1385، اصفهان.

مجمل التواریخ و القصص، تصحیح ملک الشعرای بهار و به همت رمضانی، کلاله خاور، چاپ دوم، بی‌تا، تهران.

مستوفی، حمدالله بن ابی بکر، نزهه القلوب، مصحح محمد دبیر سیاقی، حدیث امروز، 1381، قزوین.

‌مسکویه، احمد بن علی، تجارب الامم، ترجمه ابوالقاسم امامی و علی نقی منزوی، سروش. چاپ اول، 1369، تهران.

مقدسی، ابوعبدالله محمد بن احمد، احسن‌التقاسیم فی معرفۀالاقالیم، ترجمه علینقی منزوی، جلد اول و دوم، تهران: شرکت مولفان و مترجمان، چاپ اول، 1361، تهران.

نجم‌آبادی، محمود، تاریخ طب در ایران پس از اسلام (از ظهور اسلام تا دوران مغول)، دانشگاه تهران، چاپ اول، 1353، تهران.

نظامی عروضی، احمد بن عمر، کلیات چهار مقاله، مصحح محمد قزوینی، کتابفروشی اشراقی، چاپ اول، 1364، تهران.

همایونفرخ، رکن‌الدین، تاریخچه کتابخانه‌های ایران و کتابخانه‌های عمومی، تهران: سازمان کتابخانه‌های عمومی شهرداری، چاپ اول، 1344، تهران.

هندوشاه بن سنجر، بن عبدالله صاحبی نخجوانی، تجارب السلف، تصحیح عباس اقبال، طهوری، 1357، تهران.

یاقوت حموی، یاقوت بن عبدالله، معجم البلدان، ترجمه علی نقی منزوی، سازمان میراث فرهنگی، چاپ اول، 1380، تهران.

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ، معجم الادباء، ترجمۀ عبدالمحمد آیتی، دو مجلد، سروش، 1381، تهران.

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ، معجم البلدان، چاپ دوم، دارصادر، 1995م، بیروت.

 

* دانش‌آموخته دکترای تاریخ ایران بعد از اسلام دانشگاه تبریز aliasghar.chahian@yahoo.com

[1]. ابوعلى ابن سوار كاتب و رئيس خزانه وقف در بصره

[2]. در مورد اسامی این پزشکان همچون جبرئیل بن عبیدالله بختیشوع، ابوالحسن علی بن ابراهیم بن بکس و … ر.ک.عیسی بک، 1371، صص123-120؛ تاج بخش، 1379، صص46-41.

[3]. محمد بن علی بن خلف وزیر فخرالملک ابوغالب بن صیرافی که روزگار القادر بالله در بغداد وزارت داشت. او به آبادانی شهرها و گسترش دادگری و نیکوکاری پرداخت. در ربیع الاول سال 354ﻫ. در واسط زاده شد. پدرش در دیوان واسط صراف بود. او در دیوان رشد یافت و بتدریج به وزارت عراق رسید و همواره حکمرانی داشت تا اینکه به دست مخدوم خویش سلطان‌الدوله بن سطان بهاءالدوله پسر عضدالدوله در سال 407ﻫ. در نواحی اهواز کشته شد.

[4]. مؤیدالملک ابوعلی حسن بن حسن رخجی که شرف بن بهاءالدوله او را در سال 413ﻫ. وزارت داد. مهیار دیلمی و دیگر شاعران او را مدح کردند. دو سال در وزارت ماند و سپس برکنار شد. وی در سال 430ﻫ در حدود هشتاد سالگی در گذشت.

[5]. عادل بهرام ابن مفنه، وزیر ابوکالیجار،

[6]. این کلمه سریانی و به معنی پیشوا و بزرگ طب می‌باشد.

[7]. وی با بزرگان و ناموران روزگار خود ازجمله عبدالرحمان ابن جوزی در ارتباط بود. وی با ابوالمظفر عبیدالله بن یونس حنبلی وزیر الناصر خلیفه عباسی (حک 622-575) دوستی داشت. وی در زمان وزارت وی به نظارت اوقاف بیمارستان عضدی نایل شد. او که در این دوره ازوضع مالی خوبی نیز برخوردار بود در «درب الشاکریه» بغداد، مرکزی به نام «دارالعلم» گشود و کتب بسیاری برای استفاده طالبان علم وقف آنجا کرد.(خطیب بغدادی، 1417ق، ج17، ص66)

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *