تاثیر پذیرش صحت هبه منافع بر توسعۀ قالبهای قراردادی عرصۀ نیکوکاری
سید محمد صادق طباطبایی1
داریوش کیوانی هفشجانی2*
- دانشیار گروه حقوق دانشکدۀ علوم اداری و اقتصاد دانشگاه اصفهان
- عضو هیأت علمی پژوهشکدۀ آلاء (مطالعات نوین وقف و امور خیر) دانشگاه اصفهان، نویسنده مسئول: 23keyvani@gmail.com
چکیده
در میان فقیهان و حقوقدانان، پیرامون حکم وضعی هبهی منافع، دو دیدگاه کلی وجود دارد: عدهای آن را باطل دانسته و برخی قائل به صحت آن هستند. بعضی از صاحب نظران نیز ماهیت آن را بر عاریه، عقود احباس، اجاره یا عقد نامعین موضوع ماده 10 قانون مدنی حمل نموده و مطابق با عقد هبهی مصطلح قلمداد نکردهاند. نگارندگان در تحقیق حاضر ضمن تشریح، تحلیل و صحتآزمایی دلایل هریک از دیدگاههای موجود، بر این باورند که نه تنها هبهی منفعت باطل نیست، بلکه تحلیل ماهیت آن به حبس، عاریه، اجاره، صلح یا عقد نامعین موضوع ماده 10 قانون مدنی نیز قابل نقد به نظر میرسد. از این رو منفعت هم مانند عین، صلاحیت دارد موضوع عقد هبه واقع شود و به تبع آن موجد آثار و پذیرای احکام اختصاصی هبه از جمله حکم رجوع گردد. از این رهگذر قالبهای قراردادی عرصۀ نیکوکاری گسترش مییابد و یک امکان حقوقی درخور توجه برای نیکوکاران پدید میآید.
کلمات کلیدی: عقد هبه، منفعت، عین، صحت، نیکوکاری.
مقدمه
طبق ماده 795 قانون مدنی «هبه عقدی است که به موجب آن یک نفر مالی را مجانا به کس دیگری تملیک میکند، تملیک کننده را واهب، طرف دیگر را متهب، مالی را که مورد هبه است عین موهوبه میگویند». بنابر ظاهر این مقرره، «عین»، موضوع عقد هبه را تشکیل میدهد و همین مطلب، این پندار را به ذهن متبادر میکند که منفعت، صلاحیت تشکیل موضوع هبه را ندارد. پارهای از آرای فقهی و حقوقی هم – که در ادامه بدان پرداخته میشود، – این گمان را تقویت میسازد. با وجود این، در میان برخی از فقیهان و حقوقدانان، دیدگاه دیگری وجود دارد که قرار گرفتن منفعت به عنوان موضوع هبه را بی اشکال میداند. توجه به مادهی 774 قانون مدنی، سبب میشود تا دیدگاه اخیر، خالی از وجه نباشد. در این ماده آمده است: «مال مرهون باید عین معین باشد و رهن دین و منفعت باطل است»[1]. توضیح آن که قانونگذار در مادهی پیشین، صراحتا بیان میدارد: منفعت نمیتواند موضوع عقد رهن باشد و از این رو رهن منفعت را باطل اعلام کرده است. اما در خصوص هبه، چنین صراحتی وجود ندارد. این عدم تصریح یا سکوت، منشا پرسشهای پیش رو است: آیا منفعت میتواند موضوع عقد هبه باشد؟ وضعیت حقوقی هبه منفعت چیست؟ صحت یا بطلان؟ مستند به چه دلایلی؟ به فرض که هبه منافع، صحیح باشد؛ آیا ماهیت آن معطوف به عقد هبه مصطلح است یا ماهیت دیگری دارد؟ در صورت اخیر، آن ماهیت چیست؟ به منظور دستیابی به پاسخ سوالات مذکور، به شرح و نقد یا توجیه آرای فقهی و حقوقی مربوط، میپردازیم و با مراجعه به منابع فقهی برخی از مذاهب اربعهی عامه، به تحقیق حاضر، رنگ تطبیق میبخشیم. نخست، دیدگاه بطلان هبهی منفعت را مورد بحث قرار میدهیم.
1- دیدگاه بطلان هبهی منافع
بسیاری از فقیهان امامیه هبهی منفعت را صحیح تلقی نکردهاند؛ به گونهای که میتوان بطلان یا عدم صحت آن را قول بیشتر فقیهان امامی مذهب، به ویژه دیدگاه غالب متاخرین ایشان دانست (کاشفالغطاء، 1422ق، ص59؛ اصفهانی، 1393ق، ج2، ص236؛ حکیم، 1415ق، ص258؛ امام خمینی، بیتا، ج2،ص56؛ موسوی گلپایگانی، 1413ق، ج2، ص133؛ سیستانی، 1417ق، ج2، ص407؛ صافی گلپایگانی، 1416ق، ج2، ص173؛ جزیری و همکاران، 1419ق، ج3، ص356؛ فیاض، بیتا، ج2، ص405)؛ حتی نقل شده: ظهور اجماع فقها، معطوف به عدم صحت هبهی منافع است (سبزواری، 1413ق، ج21، ص258). در ادامه دلایل دیدگاه بطلان بررسی میشود.
1-1 لزوم عین بودن موضوع عقد هبه
برخی ایراد کردهاند که ظواهر اخبار باب هبه، منحصرا عین را در بر میگیرد و از این رو عدم صحت هبهی منافع مدلل میشود (پیشین). عدهای از فقیهان شافعی هم، استدلال کردهاند که با تکیه بر ترکیب اضافی «تملیک عین» در تعریف عقد هبه، منفعت از قلمروی تعریف آن خارج میشود (الغزی، 2005م، ص205). همچنین بعضی فقیهان سرشناس شیعی همچون محقق حلی، علامه حلی و شهید اول، مقتضی و ثمره عقد هبه را تملیک منجز، غیر معوض (مجانی) و مجرد از قصد قربت عین دانستهاند (محقق حلی، 1408ق، ج2، ص179؛ علامه حلی، 1388ق، ص415؛ شهید اول، 1417ق، ج2، ص285) که با تکیه بر لفظ عین، خروج منفعت از دایرهی موضوعی عقد هبه استنباط میشود (امام خمینی، 1404ق، ص176؛ ایروانی، 1427ق، ج2، ص259). همان گونه که تعریف بیع به تملیک عین خارجکنندهی منفعت از شمول موضوع آن است (نک: کاتوزیان، 1391، ج1، ص5). افزون بر این، برخی از صاحبنظران نیز معتقدند: هر چیزی که بیع آن صحیح است، میتواند به عنوان مال موهوب قرار گیرد (علامه قرشی، بیتا، ص45). در پی ذکر مطالب پیشین، این پرسش بنیادین قابل طرح است که چه مانعی سبب میشود تا منفعت، صلاحیت تشکیل موضوع عقد هبه را نداشته باشد؟ نیل به جواب حداقل مستلزم تحلیل و تبیین دو مقدمه است.
نخستین مقدمه را باید در ماهیت منفعت دنبال کرد: «مقصود از منفعت ثمرهی حاصل است که به تدریج از اعیان اموال به دست میآید» (کاتوزیان، 1391، ص39؛ همچنین نک: روحانی، 1412ق، ج19، ص35؛ امامی، بیتا، ج1، صص32-31). به عبارت دیگر، ذرات منفعت، «تدریجا در عمود زمان» شکل میگیرد و «وجود هر لحظهی آن، در گرو نابودی لحظهی پیشین است» (صفار، 1390، ص53؛ الشریف، 1390، ص3). بنابراین تحصیل و استیفاء حقیقی منافع یک شیء، به صورت تدریجی (و نه دفعی) انجام میگیرد.
ثانیا باید توجه کرد که هبه، در زمرهی عقود تملیکی است (امامی، بیتا، ج1، ص173؛ کاتوزیان، 1380، ج3، ص34)؛ یعنی زمینهی تملیک مجانی یا غیر معوض مال موهوب، به متهب را فراهم میآورد (محقق حلی، 1366ق، ج3، ص39). این مطلب به وضوح در ماده 795 قانون مدنی منعکس گردیده است.
جمع دو مقدمه مزبور، حاوی این نتیجه است که تملیکی بودن عقد هبه – فی حد ذاته – مانع از حضور منافع، در گسترهی موضوعی عقد هبه نیست؛ چه این که در فقه و حقوق ما منافع (به عنوان قسم ممتازی از اموال)، قابل تملیک قلمداد شده است. مطابق یک تقسیمبندی سنتی و مشهور فقهی، مال عبارت از عین و منفعت است (شهید ثانی، 1413ق، ج12، ص146؛ خویی، بیتا، ج2، ص32). تبلور دستهبندی یاد شده را باید در ماده 29 قانون مدنی مشاهده کرد. در مقررهی اخیر، صراحتا از امکان جریان مالکیت نسبت به منفعت، سخن رفته است. بنا به تصریح عدهای از فقیهان، مالیت منفعت، استقلالی و مجرد از عین است. عبارت مقابل از شهید ثانی بر این معنا دلالت دارد: «و یشمل المال العین و المنفعه المجرده عنها» (شهید ثانی، 1413ق، ج12، ص146). همچنین به موجب ماده 466 قانون مدنی، عقد اجاره منجر به تملیک منافع عین مستأجره به مستاجر میشود. بنابر مالیت استقلالی منافع، نفسِ منفعت، جدای از عین مستأجره باید دارای قیمت (مالیت) باشد (محقق کرکی، 1414ق، ج7، ص128). عدهای برای خدشه در تملیکی بودن عقد اجاره، به طرح «شبههی تملیک معدوم» همت گماردهاند که به علت تاثیر آن در بحث حاضر، اجمالا در این مقام بررسی میشود؛ زیرا اگر ایراد موسوم به عدم امکان تملیک معدوم وارد باشد، عدم صحت هبه منافع هم به موجب آن مدلل میگردد.
تاکید شد که منفعت، وجودی سیال و متصرم در آنات زمان دارد. برای نمونه هرگاه ملکی را برای یکسال اجاره میدهند، در واقع منافع آن را به مستاجر تملیک میکنند. حال در هنگام انعقاد اجاره، تملیک منافع سال آتی – که هنوز به وجود نیامده، – چگونه امکان پذیر است؟ برخی حقوقدانان با تکیه بر آرای بعضی فقیهان امامیه چنین به ایراد مذکور پاسخ دادهاند: «حقیقت مالکیت اعتباری عقلایی است و همانگونه که خود مالکیت امری اعتباری است، معروض و متعلق آن نیز میتواند امری اعتباری باشد و همانگونه که مال کلی یا مال بر ذمه که وجود بالفعل در خارج ندارد به صراحت فقه و قانون مدنی (مواد 684 و 775) مال تلقی شده، منفعت آینده نیز میتواند موجود فرض شده و معروض مالکیت قرار گیرد» (الشریف، 1390، ص8). حاصل آن که در فقه و قانون مدنی (مواد 29 و 466) اشکال تملیک معدوم منتفی است. بنابراین اصولا ماهیت منفعت، مانع از تملیک آن نیست. با این حال تحقق تملیک در هبه، منوط به قبض موهوب است (کاتوزیان، 1380، ج3، ص42) و در سایهسار همین مطلب میتوان اشکال قبضناپذیری منافع را در راستای اثبات دیدگاه بطلان هبه منفعت مطرح نمود.
2-1 اشکال قبضناپذیری منافع
قبض، شرط صحت عقد هبه است؛ به عبارت دیگر، تملیک در هبه منوط به اقباض مال موهوب است یا به تعبیر دقیقتر: بدون قبض مال موهوب، اساساً هبه محقق نمیگردد (جعفری لنگرودی، 1380، ج1، ص145). مستند این مطلب در قوانین موضوعه، ماده 798 قانون مدنی است: «هبه واقع نمیشود مگر با قبول و قبض متهب، اعم از این که مباشر قبض، خود متهب باشد یا وکیل او و قبض بدون اذن واهب اثری ندارد». شایان ذکر است که وفق ماده اخیر، اذن واهب شرط تاثیر قبض است و همچنین طبق ماده 802 قانون مدنی، پیش از قبض مال موهوب، فوت واهب یا متهب سبب میشود تا هبه باطل گردد؛ از این دو موضوع استنباط میشود که قبض، شرط صحت عقد مزبور است (علامه حلی، 1413ق، ج2، ص406؛ امامی، بیتا، ج2، ص375؛ کاتوزیان، 1380، ج3، صص 43-42). از دیگر سو، قبض، امری مادی بوده و تحقق آن منوط به انجام فعلی در عالم خارج است (و نه عالم اعتبار). عدهای از نویسندگان بر این باورند که رفع مانع یا تخلیهی اموال غیر منقول، جهت انجام قبض آن کافی است؛ حال آن که معیار قبض در اموال منقول، استیلای قابض بر آن است (مصطفوی، 1423ق، ص145؛ امامی، بیتا، ج1، ص23). برخی دیگر نیز، داوری دربارهی ضابطهی وقوع قبض را به عرف واگذار نمودهاند (محقق کرکی، 1414ق، ج9، ص154). فارغ از دشواریهای نظری تعریف قبض، به نظر میرسد که تحقق آن منوط به انجام فعلی مادی است. با ذکر این مطلب، این نتیجهی بنیادین و حائز اهمیت به دست میآید: از آن جا که قبض، امری مادی و واقعی است، متعلق آن نیز باید مادی و واقعی باشد؛ همچنان که معروض و متعلق مالکیت به عنوان یک امر اعتباری عقلایی، میتواند اعتباری باشد (یزدی، 1421ق، ج1، صص54-53). بنابراین، چگونه ممکن است شخصی، منافع یک عین معین را برای یکسال به دیگری هبه نماید؟ چه این که در هبه، قبض شرط است و قبضِ منافعِ آینده در هنگام انعقاد عقد، به حسب واقع ممکن نیست. پیشفرض این استنتاج، استقلالی بودن مالیت منفعت است که پیشتر بدان اشاره شد؛ زیرا مالیت منافع، مجرد از عین است و حین عقد، تماما قابل قبض نیست. دیدگاه یکی از شارحان «تحریر الوسیله» بر صدق نتیجه حاصل، گواهی میدهد. ایشان در توضیح قول صاحب تحریر مبنی بر عدم صحت هبه منافع، مینویسد: «لانّها غیر صالحه للقبض» (تجلیل تبریزی، 1421ق، ص524). همچنین یکی دیگر از مولفان، قبضناپذیری منافع به واسطهی وجود سیال و متصرم آن را علت عدم صحت هبهی منفعت قلمداد کرده است (ایروانی، 1427ق، ج2، ص65).
با استناد به ماده 774 قانون مدنی، میتوان در مسیر تقویت دیدگاه قائل به عدم صحت هبه منفعت، گام برداشت. در این ماده رهن منفعت، باطل اعلام شده است. ظاهرا علت یا یکی از علل احتمالی این بطلان را باید در ماده 772 قانون مدنی جستجو کرد: «مال مرهون باید به قبض مرتهن یا به تصرف کسی که بین طرفین معین میگردد داده شود، ولی استمرار قبض شرط صحت معامله نیست». شهید ثانی در تعلیل عدم صحت رهن منفعت به «قبض ناپذیری منفعت» اشاره کرده و اضافه میکند که استیفای دین از محل منفعت مرهونه به سبب ماهیت متصرم آن، ممکن نیست، هر چند ایشان سپس در استدلال مزبور تامل نموده است (شهید ثانی، 1410ق، ج4، ص65)؛ با این توضیح که میتوان منفعت انتقال یافته از جانب راهن را به دیگری اجاره داد و عوض آن را به عنوان رهن، در نظر گرفت (حسینی عاملی، 1419ق، ج15، ص241). به هر تقدیر اگر عدم امکان یا تعذر قبض منافع مرهونه، علت حکم وضعی بطلان رهن منفعت باشد، آن گاه میتوان از رهگذر ترتیب یک قیاس منصوص العله – که نزد اکثر فقیهان شیعه حجیت دارد (موسوی بجنوردی، 1378ق، ص68)، – حکم مسلم رهن منفعت را برای موضوع هبهی منفعت هم لحاظ نمود؛ چه این که مانند منافع مرهونه، منافع موهوبه هم حین عقد، قابل قبض نیست.
2- دیدگاه صحت هبهی منفعت
ادلهی باورمندان به بطلان هبهی منافع مصون از ایراد باقی نمانده و عدهای از صاحبنظران ضمن نقد دلایل مزبور، دیدگاه صحت هبهی منافع را مطرح نمودهاند که در سطور پیشرو به تبیین و تحلیل آن میپردازیم.
1-2 عدم لزوم عین بودن مال موهوب
چنان که گذشت، انصراف ظاهر روایات باب هبه از منفعت به عنوان مال موهوب، یکی از دلایل طرفداران دیدگاه بطلان هبهی منافع را تشکیل میداد. در پاسخ به این مطلب، برخی فقیهان معتقدند: ظهور اخبار در عین، از باب غلبه است (سبزواری، 1413ق، ج21، ص258). شاید به همین دلیل باشد که بسیاری از فقیهان امامیه و جمهور در تعاریف خود از هبه، تأکید بر لفظ عین نداشتهاند. به عبارات مقابل نگاه کنید: «الهبه هی اعطاء شیء لاحد مجاناً و بلاعوض» (حسینی شیرازی، بیتا، ص108)؛ «الهبه هی تملیک شیء لشخص مجاناً» (منتظری، 1413ق، ص450) و «الهبه هی تملیک المال بلا عوض» (مصطفوی، 1423ق، ص408). همچنین، بسیاری از فقیهان عامه، هبه را چنین تعریف کردهاند: «الهبه هی تملیک مال بلاعوض» (عادل شاهین، 2004م، ج1، ص75) یا «الهبه هی تملیک الانسان ماله لغیره فی الحیاه بلاعوض» (التویجری، 2009م، ص659). بخشی از ماده 833 «مجله الاحکام العدلیه» نیز از این قرار است: «الهبه هی تملیک مال لآخر بلاعوض». دو لفظ مال و شیء، در گزارههای یاد شده، هم شامل عین و هم شامل منفعت میشود. این مطلب پیرامون واژهی مال روشن است و در خصوص کلمهی «شیء» از عبارت مشهور «المال ما یبذل بازائه الشیء» قابل استنباط است. توضیح آن که عبارت اخیر در تعریف مال تحریر شده و مقصود از آن این است: یک چیز هنگامی مال محسوب میشود که در برابر آن، شیءای پرداخت شود که مالیت آن مسلم است و مقصود از آن عین و منفعت است (طباطبایی قمی، 1423ق، ج4، ص361؛ خویی، بیتا، ج2، ص32).
از ظاهر برخی مواد قانون مدنی نیز چنین بر میآید که قانونگذار، در اخراج منفعت از قلمروی موضوعی عقد هبه، جازم نبوده است؛ زیرا در ماده 795، هبه را «تملیک مجانی مال» (و نه تملیک مجانی عین) به شمار آورده (عمید، 1342، ص12) و در نصوص دیگری همچون مواد 796 و 797، لفظ مال را برای موهوب استفاده نموده؛ با این حال مقنن در ماده 795، عین موهوبه را به عنوان مال مورد هبه معرفی کرده است. ممکن است استعمال عین موهوبه در مقررهی مزبور از باب غلبه باشد؛ چه این که اشخاص در مناسبات خویش، غالبا اعیان را به یکدیگر هدیه میدهند، اما این غلبهی عرفی مانع از عدم صحت هبهی منفعت نیست.
2-2 نقد مانعیت قبض در صحت هبه منافع
عدهای از فقیهان علی رغم آن که قبض را شرط تحقق عقد هبه قلمداد نمودهاند، همچون هبهی اعیان، قائل به صحت هبهی منافع هستند (نجفی، 1427ق، ص162). در ابتدا ممکن است این دیدگاه متعارض جلوه کند؛ چه این که از یک سو، قبض موهوب، شرط تحقق یا ایجاد هبه است و از سوی دیگر، حین عقد، منافع قابل قبض نیست. بنابراین در صورت عدم امکان اقباض موهوب، تشکیل عقد منتفی میگردد. این کلام دقیق «تقی الدین السبکی» گویای این حقیقت است: «در عقودی چون وقف و هبه، اگر قبض صورت نگیرد، عقد پدید نمیآید. اگر برخی در این گونه موارد گفتهاند عقد بی قبض باطل است، سخن آنان به منزلهی این است که گفته شود هرگاه قابل، ایجاب را نپذیرد، آن ایجاب باطل میشود؛ لکن این بطلان، به معنای بطلان امر ناتمام است نه بطلان امری که محقق شده است» (به نقل از جعفری لنگرودی، 1380، ج1، صص135-134). به هر صورت آیا قول به شرطیت قبض در هبه و قول به صحت هبهی منافع[2] قابل جمع است؟
برخی از صاحبنظران معتقدند: قبض منافع موهوبه، با قبض عینی که منبع تولید منافع بوده، امکان پذیر است (روحانی، 1412ق، ج20، ص277). فرض کنید شخصی منافع یکسال اتومبیل خود را به دیگری هبه مینماید. برای تحقق قبض منافع موهوبه و به تبع آن، تشکیل عقد هبه، به قبض دادن خودرو کافی است. این باور در میان عدهای از حقوقدانان هم، پذیرفته و جانبداری شده است؛ به ویژه آن که به زعم ایشان مستنداتی در قانون مدنی بر درستی آن دلالت میکند. توضیح آن که تدریجیالحصول بودن منفعت در بدو امر چنین نشان میدهد که امکان تسلیم آن در هنگام انعقاد هبه دشوار است. با وجود این میتوان از رهگذر تسلیم عین یا «منبع استعداد منفعت» به متهب، چالش و مسئلهی قبض را در موضوع بحث مختومه دانست؛ به ویژه آن که مطابق بند 3 ماده 490 قانون مدنی با تسلیم عین مستاجره به مستاجر، وی باید تمام اجارهبها را به موجر بپردازد، در حالی که به حسب واقع تمام منافع را استیفاء نکرده است. بر این اساس به نظر میرسد قانون مدنی تسلیم عین را برای تسلیم منافع آن کافی دانسته است (کاتوزیان، 1380، ج3، ص67). بند 3 ماده 490 قانون مدنی ریشه در فتاوایی دارد که تسلیم عین مستاجره را برای تسلیم منافع و به تبع آن استحقاق موجر به دریافت اجرت، کافی میداند (میرزای قمی، 1413ق، ج3، ص495). بر این بنیان، همان گونه که قبض منافع مورد اجاره با تسلیم عین مستاجره صورت میپذیرد؛ قبض منافع موهوبه هم با تسلیم عین منشا منفعت، انجام میشود (عمید، 1342، صص13-12). به این ترتیب، «حکومت قواعد مربوط به عقود معین بر قراردادهای مشابه و گسترش قلمرو این عقود باعث میشود تا نظم مطلوب بر تمام ساختمان حقوقی جامعه سایه افکند و موارد مشابه تابع قواعد مختلف قرار نگیرد» (کاتوزیان، 1380، ج3، ص68).
شهابالدین القلیوبی و شیخ عمیره از فقیهان جمهور نیز، معتقدند قبض منافع در هبه با قبض محل آن یعنی عین منشا منفعت، محقق میگردد و خود عین هم در دست متهب به عنوان امانت خواهد بود (قلیوبی و عمیره، 1995م، ج3، ص113). در این باره نکتهای اساسی وجود دارد که ممکن است استدلال به «کفایت تسلیم عین مستاجره جهت قبض منافع مورد اجاره» و «بند 3 ماده 490 قانون مدنی» را برای اثبات صحت هبهی منفعت، در معرض تامل و خدشه قرار دهد. نکتهی یاد شده را در قالب یک پرسش نقضی طرح مینماییم: اگر با تسلیم عین مستاجره، منافع مورد اجاره نیز قبض میشود، چگونه است که ماده 483 قانون مدنی عنوان میدارد: «اگر در مدت اجاره، عین مستاجره به واسطه حادثه، کلا یا بعضا تلف شود از زمان تلف نسبت به مقدار تلف شده منفسخ میشود…»؟ این ماده مصداق تلف منافع قبل از قبض است و نشان میدهد که روند قبض منافع، به تبع ماهیت متصرم آن، تدریجی است. جدای از آن که این ماده، با بند 3 ماده 490 قانون مدنی تعارض ظاهری یا بدوی دارد؛ میتواند مستند دیدگاه بطلان هبهی منافع باشد. چگونگی رفع تعارض بند 3 ماده 490 با ماده 483 قانون مدنی، میتواند به تعیین حکم وضعی هبه منفعت کمک کند؛ از این رو اجمالا به آن اشاره میشود. تسلیم منفعت در اجاره به فراخور طبیعت سیال آن، به حسب واقع تدریجاً صورت میگیرد و به عبارت دیگر، قبض یک باره منافع مورد اجاره منتفی است. با این حال بند 3 ماده 490 «تنها در مورد تسلیم متقابل عوضین از معیار تسلیم واقعی منافع عدول کرده و سقوط حق حبس و امکان مطالبه اجرت را بر تسلیم حکمی منفعت یعنی تسلیم عین مترتب کرده است» (مراغی، 1417ق، ج2، صص269-268؛ الشریف، 1390، ص1). بنابراین بند 3 ماده 490 در باب قبض منافع یک عین، استثناء محسوب میشود و اصل بر تدریجی بودن قبض منفعت است (همدانی، 1416ق، ج14، ص578). به این ترتیب، توسعهی حکم استثنائی مقررهی اخیر، به موضوع هبهی منفعت صحیح به نظر نمیرسد (امامی، بیتا، ج2، ص386). با وجود این به نظر میرسد اصل تقابض حقیقی عوضین و آثار آن همچون جریان ضمان معاوضی، اقتضای قاعدهی عمومی معاملات است (رشتی، 1311ق، ص111؛ مراغی، 1417ق، ج2، ص269؛ کاتوزیان، 1394، ج4، صص83-82) و از آن جا که هبه (حتی هبه معوض) در زمرهی معاوضات و معاملات نیست (پیشین؛ علامه حلی، 1414ق، ج11، ص155)، مقتضیات معاوضات و معاملات مانند اصل تقابض حقیقی و آثار آن را با خود به یدک نمیکشد. بنابراین قبض عین موجد منافع، جهت صحت و تحقق هبهی منفعت کافی است.
شهید ثانی در تحلیل این که آیا میتوان منفعت را در بیع سلم یا سلف به عنوان ثمن قرار داد، خاطر نشان میسازد قبض منفعت در سلم یا سلف از رهگذر قبض عین موجد آن محقق میشود؛ ایشان سپس متذکر میشود که چنین قبضی حقیقی نبوده و در حکم قبض است و در پایان تحلیل خویش ضمن تحریر عبارت «تسلیم کل شیء بحسبه» این احتمال را طرح مینماید که از طریق قبض عین، قبض منافع آن صورت میپذیرد و این به حسب ماهیت موضوع است (شهید ثانی، 1419ق، صص583-582).
افزون بر این، به نظر میرسد با قیاس به حکم ماده 774 قانون مدنی مبنی بر بطلان رهن منفعت هم نمیتوان نظریه بطلان هبهی منافع را تقویت کرد. زیرا بطلان رهن منفعت وفق یک دیدگاه فقهی، معلول شرطیت قبض در عقد مذکور نیست. لازم به ذکر است که مال مرهون، وثیقهی دین مدیون است (ماده 771 قانون مدنی) و در صورت عدم تادیهی دین، داین میتواند از محل رهن، طلب خویش را استیفاء نماید. از سوی دیگر، استیفای طلب از محل منافع مرهونه ممکن نیست؛ چه این که طلب بستانکار، حال یا مؤجل است. اگر مؤجل باشد تا حلول سررسید، تمام یا بخشی از منافع تلف میشود و اگر دین، حال باشد، به مقداری که ادای دین به تاخیر میافتد جزئی از منافع مرهونه تلف میشود و بدین ترتیب در هر دو صورت، استیثاق با منفعت حاصل نمیشود (حسینی عاملی، 1419ق، ج15، صص241-240؛ کاتوزیان، 1391، ج2، صص273-272). به نظر میرسد که دلیل وضع ماده 774 قانون مدنی، پیروی از عقلانیت عملی است که رهن منافع را – مطابق توضیح یاد شده – مفید فایده تلقی نمیکنند؛ همان گونه که علامه حلی در فرازی از توجیه قول خود مبنی بر عدم صحت رهن منافع مینویسد: «فلا تحصل فائده الرهن» (علامه حلی، 1414ق، ج13، ص125). بنابراین از آن جا که قبضناپذیری منافع، علت مسلم و قطعی بطلان رهن منفعت نیست، نمیتوان از رهگذر ترتیب یک قیاس منصوص العله حکم آن را به هبهی منفعت تسری داد.
3-2 استدلال به ماده 801 قانون مدنی برای اثبات صحت هبه منافع
به موجب مادهی 801 قانون مدنی، «هبه ممکن است معوض باشد و بنابراین واهب میتواند شرط کند که متهب، مالی را به او هبه کند یا عمل مشروعی را مجانا به جا آورد»؛ بنابراین ترکیب عین موهوبه در ماده 795 قانون مدنی، تعبیر دقیقی نیست، «زیرا اولا، مطابق ماده 801 ق.م. در هبهی معوض، عملی که طرف مقابل (متهب) انجام میدهد، به واهب تملیک میشود. این تملیک، مجانی است و معاوضه تلقی نمیشود لذا ماهیتی مانند هبه دارد. بنابراین مال موهوبه میتواند عمل و منفعت باشد» (رهپیک، 1387، ج2، ص166). تحلیل و راستیآزمایی این استدلال منوط به ترسیم دو مقدمه است: اولا ماهیت عمل انسان در حقوق ایران معطوف به منفعت است و بنابراین مال محسوب میشود. ثانیاً عمل به عنوان منفعت، در قالب عقد اجارهی اشخاص قابل تملیک است. این دو نکتهی اساسی از جمع مواد 29، 466 و 467 قانون مدنی به دست میآید. به تعبیر دقیق، ماده 466 بیان میدارد اجاره موجب تملیک منافع مورد اجاره به مستاجر میشود و در ماده 467 تصریح میکند: «مورد اجاره ممکن است اشیاء یا حیوان یا انسان باشد». بنابراین عمل انسان (منفعت شخص) در عداد منافع است و از آن جا که منفعت به موجب بند 1 ماده 29 قانون مدنی مال محسوب شده، عمل هم مال به شمار میآید (الشریف، 1389، ص84).
به عقیدهی بعضی اساتید حقوق مدنی در هبهی با شرط عوض که موضوع مادهی 801 قانون مدنی است، «دو هبه (یکی اصلی و دیگری فرعی و به صورت شرط) در یک عقد جمع میشود» (کاتوزیان، 1389، ص499). به عبارت دیگر ایشان دو عبارت «متهب مالی را به او هبه کند» یا «عمل مشروعی را مجانا به جا آورد» را مصداق هبه فرعی قلمداد نموده است. بنابراین اگر مقصود از انجام مجانی عمل مشروع، هبه باشد، آن گاه باید هبهی منفعت را قانونا صحیح دانست.
با این حال، به نظر میرسد استدلال به ماده 801 قانون مدنی در جهت اثبات صحت هبهی منفعت – دست کم از دو منظر – محل اشکال باشد: نخست آن که قانونگذار، «انجام مجانی عمل مشروع» را به عنوان هبه، معرفی نکرده است و شاید به همین دلیل باشد که استناد کننده به ماده 801، در تعیین ماهیت آن به ذکر ترکیب «مانند هبه» بسنده کرده است (رهپیک، 1387، ج2، ص166). به هر حال در این ماده، دلالت واضحی در اثبات هبهی منفعت وجود ندارد. ثانیا به نظر میرسد احکام هبهی منفعت عین و هبهی منفعت شخص (عمل) متفاوت است. زیرا در فقه، برخی حکم به عدم صحت هبهی عمل دادهاند. چه این که قبض عمل، امکانپذیر نیست و به همین دلیل هبهی عمل محقق نمیگردد (حائری، 1423ق، ص40). ایشان در حالی حکم به عدم صحت هبهی عمل (منفعت شخص) نموده که هبهی منفعت (منفعت اعیان) را غیر صحیح اعلام نکرده است. این امر، شاید بدان دلیل باشد که قبض منفعت عین با تسلیم عین امکان پذیر است، اما تسلیم عمل، پس از اتمام کار صورت میپذیرد (الشریف، 1389، ص84) و حقیقتا یا حکما قابل اقباض نیست.
3- ماهیت هبه منفعت
آن چه تا کنون تحریر شد، بر این مبنا بود که هبه منفعت از حیث ماهیت با هبهی عین، تفاوتی ندارد. به عبارت دیگر، هبه عقدی است که به موجب آن یک نفر مالی را مجاناً به شخص دیگری تملیک میکند، اعم از این که آن مال عین یا منفعت باشد. با این حال چه در میان امامیه و چه در بین عامه، عدهای بر این باورند که ماهیت هبهی منافع، با ماهیت هبهی اعیان انطباق ندارد و منطبق با ماهیات دیگری است. به بیان حقوقی، هبهی منفعت، موضوع مواد فصل نوزدهم باب سوم از قسمت دوم قانون مدنی (در هبه) نخواهد شد. در این باره شاید مشهورترین قول میان عالمان امامی مذهب، متعلق به صاحب عروه باشد. ایشان نخست، معنای اعم هبه را «تملیک بلا عوض مال» قلمداد مینماید (یزدی، 1414ق، ج1، ص159)، سپس احتمال صحت هبهی منافع و حقوق قابل انتقال را مستند به عموماتی مانند{اوفوا بالعقود} طرح میکند و میافزاید: «هرچند که هبه منافع و حقوق قابل انتقال، {به معنای اخص} هبهی مصطلح نباشد و اخبار باب، شامل آن نشود» (پیشین، ص163؛ زینالدین، 1413ق، ج4، ص226). بر این بنیان هبهی منفعت، یک «عقد نامعین» خواهد بود.
دکتر سید حسن امامی، ضمن این که هبه منفعت را صحیح نمیداند، چنین میگوید: «آن چه راجع به منفعت و حقوق قابل انتقال گفته شد در مورد هبه است ولی میتوان طبق مفاد ماده «10» ق.م. آنها را به دیگری واگذار نمود اگر چه انتقال مزبور، از اقسام هبه نمیباشد» (امامی، بیتا، ج2، ص386).
بنا بر پذیرش این مبنا، به نظر میرسد افزون بر ماده 10 قانون مدنی، عقد صلح نیز توان تملیک مجانی منافع را داشته باشد؛ مگر آن که گفته شود: صلح، اصالت ندارد و فرع بر بیع، ابراء، اجاره، عاریه و هبه است (شیخ طوسی، 1387، ج2، ص288؛ همچنین نک به: کاتوزیان، 1391، ج2، ص298). با این توضیح که اگر صلح، فرع بر هبه باشد، مفید اثر آن است و از آن جا که وفق یک دیدگاه، اثر هبه، تملیک مجانی عین است، بنابراین نمیتوان از صلح برای تملیک رایگان منفعت بهره برد.
برخی هم معتقدند که ماهیت هبهی منافع به عقودی مثل عاریه، اجاره یا احباس باز میگردد (سبزواری، 1413ق، ج21، ص258). عاریهانگاری هبهی منافع دیدگاهی است که به ویژه در میان فقیهان عامه، طرفداران سرشناسی دارد. عدهای از پیروان ابوحنیفه بر این باورند که چنانچه مقصود متعاقدین، تملیک مجانی عین باشد، باید آن را حمل بر هبه نمود و اگر مراد ایشان، تملیک رایگان منفعت باشد، باید به عاریه تفسیر نمود (الکاشانی، 1986م، ج6، صص118-116). باید توجه داشت پیشفرض چنین تحلیلی این است که عاریه در زمرهی عقود تملیکی است (الثعلبی البغدادی، بیتا، ج1، ص1208)[3]. در صورتی که اگر عاریه مفید اباحهی انتفاع باشد، معرفی آن به عنوان هبهی منفعت صحیح به نظر نمیآید و میتوان این تعریف را همراه با تسامح دانست (العثیمن، بیتا، ج5، صص330-329). قانونگذار نیز از رهگذر تنصیص ماده 645 قانون مدنی، اثر عاریه را «اجازهی انتفاع» (برای مستعیر) به شمار آورده است.
میان عاریه و هبهی منفعت تفاوتهای بنیادینی وجود دارد: اولا، اثر هبه، تملیک منفعت و اثر عاریه، اجازهی انتفاع است. بنابراین متهب مالک منافع موهوبه میشود و میتواند در حدود مالکیت خویش، آن را به غیر انتقال دهد، در حالی که «مستعیر نمیتواند مال عاریه را به هیچ نحوی به تصرف غیر دهد مگر به اذن معیر» (ماده 647 قانون مدنی). برخی از مولفان، پیرامون مسئلهی انتقال موضوع عاریه به غیر، اذعان داشتهاند در صورتی که حقیقت عقد، اباحهی منفعت باشد، انتقال ممنوع و در صورتی که حقیقت آن هبهی منافع باشد، انتقال مجاز است؛ چه این که در حالت اخیر، مستعیر مالک منافع موضوع عقد میشود (الخلیل، بیتا، ج4، ص317). ثانیا، به موجب ماده 638 قانون مدنی عاریه عقدی جایز است و هریک از معیر و مستعیر میتواند آن را فسخ نماید، در صورتی که هبه، منحصرا برای واهب عقدی رجوعپذیر است (رک: طباطبایی و کیوانی هفشجانی، 1395، صص 239 – 235). سرانجام عاریه به موت هریک از طرفین منفسخ میشود، حال آن که بعد از فوت واهب یا متهب، امکان رجوع به منافع موهوبه استیفاء نشده، از دست میرود (ماده 805 قانون مدنی). بنابراین، یکسانانگاری هبه منفعت و عاریه صحیح نیست.
بر خلاف آن چه برخی از فقیهان جمهور انگاشتهاند (ابن العربی، 1428ق، ج6، ص460)، پذیرفتن وحدت ماهیت هبه منفعت و عقود احباس همچون عمری، رقبی، سکنی و حبس مطلق نیز خالی از اشکال نیست؛ زیرا اولا، ثمرهی عقود مزبور، ایجاد حق انتفاع بوده؛ در حالی که عقد هبه، مفید تملیک منافع است. ثانیا تدقیق در برخی احکام حاکم بر حبس و هبه، گویای این واقعیت است که تفاوتهای بنیادینی میان این دو عقد وجود دارد. برای نمونه عمری و رقبی – تا هنگام بقای عمر و مدت – در زمرهی عقود لازم است (کاشفالغطاء، 1422ق، ج4، ص228)؛ در صورتی که هبه در دستهبندی عقد به لازم و جایز جای نمیگیرد؛ بلکه اصولا نسبت به واهب رجوعپذیر و نسبت به متهب رجوعناپذیر است (طباطبایی و کیوانی هفشجانی، 1395، صص 239 – 235).
همچنین تفاوت اجاره با هبهی منفعت هم واضح مینماید. البته بدیهی است که اثر هر دو عقد، تملیک منافع است؛ با این حال اجاره، جزء قراردادهای معاوضی و هبه (حتی هبه معوض) در شمار قراردادهای رایگانی است. شایان ذکر است که افزون بر تملیکی بودن اجاره و هبه منفعت، شباهت دیگری نیز، میان این دو وجود دارد: خاطر نشان میشود که «در اجاره اشیاء مدت اجاره باید معین باشد و الا اجاره باطل است» (ماده 468 قانون مدنی). به نظر میرسد همین مطلب در خصوص هبه منافع نیز جریان دارد؛ چه این که اگر مدت آن مضبوط نباشد، عقد به علت نامعلوم بودن موضوع، باطل خواهد بود. سرانجام، همان گونه که اشاره گشت: عقد صلح نیز همچون هبه منفعت میتواند تملیک مجانی منافع یک عین را محقق سازد؛ با وجود این، به دلیل اصالت عقد صلح (کاشفالغطاء، 1423ق، ج4، ص39)، نمیتوان دو عنوان هبه منفعت و صلح منفعت را یکی دانست. در این باره برخی از فقیهان امامیه تصریح نمودهاند: حتی اگر برخی عناوین عقدی مختلف، موجد آثار یکسان باشد، نه تنها خللی به صحت آن وارد نمیگردد (سبزواری، 1413ق، ج21، ص258)، بلکه ماهیت مستقل این عقود نیز نفی نمیشود.
در پایان باید به این موضوع توجه داشت که با پذیرش صلاحیت منفعت جهت تشکیل موضوع عقد هبه، احکام اختصاصی این عقد بر هبه منافع حاکم خواهد بود. برای نمونه فرض کنید شخصی منافع دو سال ملک مسکونی خویش را به شخص دیگر هبه کرده است. در این صورت واهب میتواند به موجب ماده 803 قانون مدنی، به منافع موهوب موجود، رجوع نموده و آن را تملک کند. مثلا اگر یکسال از انعقاد عقد گذشته باشد، منافع آن به علت عدم بقا قابل رجوع نیست، اما منافع باقی ماندهی یکسال آینده، رجوع پذیر است. همچنین امکان رجوع تنها برای واهب برقرار است.
بر مبنای آن چه که ذکر گشت، در قلمروی روابط نیکوکارانه، هبۀ منافع یک قالب قراردادی مشمول مواد فصل نوزدهم باب سوم از قسمت دوم قانون مدنی (در هبه) است که میتواند توسط نیکوکاران مورد استفاده قرار گیرد.
نتیجه
در فقه امامیه و عامه پیرامون حکم وضعی هبهی منافع، دو دیدگاه کلی وجود دارد. عدهای نظر به ظاهر روایات و شرطیت قبض در هبه، بر این باورند که عین، صلاحیت انحصاری تشکیل موضوع عقد هبه را دارد و هبهی منافع، باطل است. برخی دیگر ضمن تحلیل و نقد دلایل طرفداران بطلان، از صحت هبهی منافع جانبداری کردهاند. افزون بر این، بعضی از صاحبنظران نیز ماهیت هبه منافع را منطبق با عقودی همچون عاریه، اجاره، احباس، صلح یا عقد نامعین موضوع ماده 10 قانون مدنی تلقی نمودهاند. تحلیل مواد قانون مدنی نیز حاکی از آن است که میتوان هم دیدگاه بطلان و هم دیدگاه صحت هبه منافع را از این نصوص، استنباط کرد. با وجود این، نگارندگان در نوشتار پیشرو، ضمن تحلیل و راستیآزماییِ دلایل هریک از اقوال موجود، بر این عقیدهاند که ادله دیدگاه قائل به بطلان هبه منفعت، ناتمام و محل تامل بوده و بنابراین دیدگاه صحت هبهی منفعت را تقویت نمودند. همچنین تاکید شد که هبه منافع در میان اعمال حقوقی، مشمول عنوان هبه مصطلح است و نمیتوان آن را عاریه، حبس، اجاره، صلح یا قرارداد موضوع ماده 10 قانون مدنی به شمار آورد. در نتیجه، اصولا احکام حاکم بر عقد هبه مانند قواعد مربوط به رجوع، علاوه بر هبه اعیان، بر هبه منافع هم حکومت میکند. بر مبنای آن چه که ذکر گشت، در قلمروی روابط نیکوکارانه، هبۀ منافع یک قالب قراردادی مشمول مواد فصل نوزدهم باب سوم از قسمت دوم قانون مدنی (در هبه) است که میتواند توسط نیکوکاران مورد استفاده قرار گیرد.
در نهایت به مقنن پیشنهاد میشود که حکم وضعی هبه منافع و احکام آن را با توجه به مطالب تحقیق حاضر، روشن سازد.
منابع
– ابن العربی، ابوبکر، المسالک فی شرح مُوَطَّأ مالک، ج 6، (دار الغرب الاسلامی، 1428).
– اصفهانی، سید ابوالحسن، وسیله النجاه، ج 2، (قم، چاپخانه مهر، 1393).
– الشریف، محمد مهدی، «قواعد حاکم بر ایفای تعهد به انجام کار یا تسلیم عمل»، حقوق خصوصی، شماره هفدهم، (1389).
– الشریف، محمد مهدی، «کیفیت و آثار تسلیم منفعت؛ مطالعه تطبیقی در فقه و قانون مدنی»، مجله حقوق تطبیقی، دوره 2، شماره 2، (1390).
– امام خمینی، سید روح الله، زبده الاحکام، (تهران، سازمان تبلیغات اسلامی، 1404).
– امام خمینی، سید روح الله، تحریر الوسیله، ج 2 (قم، موسسه مطبوعات دار العلم، بیتا).
– امامی، سید حسن، حقوق مدنی، ج 1 و 2، (تهران، انتشارات اسلامیه، بیتا).
– ایروانی، باقر، دروس تمهیدیه فی الفقه الاستدلالی علی المذهب الجعفری، ج 2، (قم، بینا، 1427).
– تجلیل تبریزی، ابوطالب، التعلیقه الاستدلالیه علی تحریر الوسیله، (تهران، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1421).
– التویجری، محمد بن ابراهیم، موسوعه الفقه الاسلامی، (بیت الافکار الدولیه، 2009).
– الثعلبی البغدادی، عبدالوهاب بن علی بن نصر، المعونه علی مذهب عالم المدینه الامام مالک بن الانس، ج 1، (مکه مکرمه، المکتبه التجاریه مصطفی احمد الباز، بیتا).
– جزیری، عبدالرحمن؛ غروی، سید محمد؛ مازح، یاسر؛ الفقه علی المذاهب الاربعه و مذهب اهل البیت، ج 3، (بیروت، دار الثقلین، 1419).
– جعفری لنگرودی، محمد جعفر، فلسفه حقوق مدنی، ج 1، (تهران، کتابخانه گنج دانش، 1380).
– حائری، سید کاظم، فقه العقود، ج 1، (قم، مجمع اندیشه اسلامی، 1423).
– حسینی شیرازی، سید محمد، (منتخب المسائل الاسلامیه، بینا، بیتا).
– حسینی عاملی، سید جواد، مفتاح الکرامه فی شرح قواعد العلامه، ج 15، (قم، دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم 1419).
– حکیم، سید محمد سعید، منهاج الصالحین، ج 2، (بیروت، دار الصفوه، 1415).
– الخلیل، احمد بن محمد، شرح زاد المستقنع، ج 4، (نرمافزار المکتبه الشامله، بیتا).
– خویی، سید ابوالقاسم، مصباح الفقاهه فی المعاملات، ج 2، (بینا، بیتا).
– رشتی، میرزا حبیب الله، کتاب الاجاره، (بینا، 1311).
– روحانی، سید صادق، فقه الصادق، ج 19 و 20، (قم، دار الکتاب، مدرسه امام صادق علیه السلام، 1412).
– رهپیک، حسن، حقوق مدنی: عقود معین، ج 2، (تهران، انتشارات خرسندی، 1387).
– زین الدین، محمد امین، کلمه التقوی، ج 4، (قم، سید جواد وداعی، 1413).
– سبزواری، سید عبد الاعلی، مهذب الاحکام، ج 21، (قم، موسسه المنار؛ دفتر آیت الله، 1413).
– سیستانی، سید علی، منهاج الصالحین، ج 2، (قم، دفتر آیت الله سیستانی، 1417).
– شهید اول، محمد بن مکی، الدروس الشرعیه فی فقه الامامیه، ج 2، (قم، دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، 1417).
– شهید ثانی، زین الدین بن علی، الروضه البهیه فی شرح اللمعه الدمشقیه، ج 4، (قم، کتابفروشی داوری، 1410).
– شهید ثانی، زین الدین بن علی، مسالک الافهام الی تنقیح شرائع الاسلام، ج 12، (قم، موسسه المعارف الاسلامیه، 1413).
– شهید ثانی، زین الدین بن علی، فوائد القواعد، (قم، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، 1419).
– شیخ طوسی، ابو جعفر محمد بن الحسن، المبسوط فی فقه الامامیه، ج 2، (تهران، المکتبه المرتضویه لاحیاء الآثار الجعفریه، 1387).
– صافی گلپایگانی، لطف الله، هدایه العباد، ج 2، (قم، دار القرآن الکریم، 1416).
– صفار، محمد جواد، قبض و اثر آن در عقود، (تهران، انتشارات جنگل – جاودانه، 1390).
– طباطبایی، سید محمد صادق؛ کیوانی هفشجانی، داریوش، «امکان رجوع واهب از هبه به نوادگان»، حقوق خصوصی، دوره 13، شماره 2، (1395).
– طباطبایی قمی، سید تقی، الدلائل فی شرح منتخب المسائل، ج 4، (قم، کتابفروشی محلاتی، 1423).
– عادل شاهین، اخذ المال علی اعمال القُرَب، ج 1، (دار کنوز اشبیلیا للنشر و التوزیع، 2004).
– العثیمین، محمد بن صالح، تعلیقات ابن عثیمین علی الکافی لابن القدامه، ج 5، (نرم افزار المکتبه الشامله، بیتا).
– علامه حلی، حسن بن یوسف، تذکره الفقهاء (ط – القدیمه)، (قم، موسسه آل البیت (ع)، 1388).
– علامه حلی، حسن بن یوسف، قواعد الاحکام فی معرفه الحلال و الحرام، ج 2، (قم، دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، 1413).
– علامه حلی، حسن بن یوسف، تذکره الفقهاء (ط – الحدیثه)، ج 11 و 13، (قم، موسسه آل البیت علیهم السلام، 1414).
– علامه قرشی، احمد، المختصر المفید فیما لا یجوز الاخلال به لکل مکلف من العبید، (نرمافزار المکتبه الشامله، بیتا).
– عمید، موسی، هبه و وصیت در حقوق مدنی ایران، (چاپخانه علمی، 1342).
– الغزّی، محمد بن قاسم، فتح القریب المجیب فی شرح الفاظ التقریب( بیروت، الجفان و الجابی للطباعه و النشر، دار ابن حزم للطباعه و النشر و التوزیع، 2005).
– فیاض، محمد اسحاق، منهاج الصالحین، ج 2، (بینا، بیتا).
– قلیوبی، شهابالدین؛ عمیره، احمد، حاشیتا قلیوبی و عمیره، ج 3، (بیروت، دار الفکر، 1995).
– کاتوزیان، ناصر، حقوق مدنی: عقود معین، ج 3، (تهران، کتابخانه گنج دانش، 1380).
– کاتوزیان، ناصر، قانون مدنی در نظم حقوقی کنونی، (تهران، نشر میزان، 1389).
– کاتوزیان، ناصر، حقوق مدنی: عقود معین، ج 2، (تهران، کتابخانه گنج دانش، 1391).
– کاتوزیان، ناصر، دوره مقدماتی حقوق مدنی: اموال و مالکیت، (تهران، نشر میزان، 1391).
– کاتوزیان، ناصر، دوره مقدماتی حقوق مدنی: درسهایی از عقود معین، ج 1 و 2، (تهران، کتابخانه گنج دانش، 1391).
– کاتوزیان، ناصر، قواعد عمومی قراردادها، ج 4، (تهران، شرکت سهامی انتشار، 1394).
– الکاشانی، ابوبکر بن مسعود بن احمد، بدائع الصنائع فی ترتیب الشرائع، ج 6، (دار الکتب العالمیه، 1986).
– کاشف الغطاء، احمد بن علی، سفینه النجاه و مشکاه الهدی و مصباح السعادات، ج 4، (نجف اشرف، موسسه کاشف الغطاء، 1423).
– کاشفالغطاء، جعفر، کشف الغطاء عن مبهمات شریعه الغراء، ج 4، (قم، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، 1422).
– کاشف الغطاء، حسن بن جعفر، انوار الفقاهه – کتاب الهبه، (نجف اشرف، موسسه کاشف الغطاء، 1422).
– کاشف الغطاء، محمد حسین، وجیزه الاحکام، ج 3، (نجف اشرف، موسسه کاشف الغطاء، 1366).
– محقق حلی، نجمالدین، شرائع الاسلام فی مسائل الحلال و الحرام، ج 2، (قم، موسسه اسماعیلیان، 1408).
– محقق کرکی، علی بن حسین، جامع المقاصد فی شرح القواعد، ج 7 و 9، (قم، موسسه آل البیت علیهم السلام، 1414).
– مراغی، سید میر عبدالفتاح، العناوین الفقهیه، ج 2، (قم، دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، 1417).
– مصطفوی، سید محمد کاظم، فقه المعاملات، (قم، دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، 1423).
– منتظری، حسینعلی، الاحکام الشرعیه علی مذهب اهل البیت علیهم السلام، (قم، نشر تفکر، 1413).
– موسوی بجنوردی، سید محمد، مصادر التشریع عند الامامیه و السنه، (تهران، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی؛ موسسه چاپ و نشر عروج، 1387).
– موسوی گلپایگانی، سید محمد رضا، هدایه العباد، ج 2، (قم، دار القرآن الکریم، 1413).
– میرزای قمی، ابوالقاسم، جامع الشتات فی اجوبه السوالات، ج 3، (تهران، موسسه کیهان، 1413).
– نجفی، بشیر حسین، مصطفی الدین القیم، (نجف اشرف، دفتر حضرت آیت الله، 1427).
– همدانی، آقا رضا، مصباح الفقیه، ج 14، (قم، موسسه الجعفریه لاحیاء التراث و موسسه النشر الاسلامی، 1416).
– یزدی، سید محمد کاظم، تکمله العروه الوثقی، ج 1، (قم، کتابفروشی داوری، 1414).
– یزدی، سید محمد کاظم، حاشیه المکاسب، ج 1، (قم، موسسه اسماعیلیان، 1421).
[1] البته خواهیم دید که با تمسک به این ماده میتوان بطلان هبهی منفعت را هم ادعا کرد.
[2]. باورمندان به صحت هبهی منافع، از حیث تحلیل ماهیت آن و همچنین شیوهی استدلال، چند دستهاند و دانستن این نکتهی بنیادین، پیشنیاز قلم زدن در باب قول صحت هبهی منفعت است. همچنین خواهیم دید که مقتضای استکمال تحقیق در این باب، رجوع به فتاوای فقهای جمهور است.
[3]. «العاریه تملیک منافع العین بغیر عوض».
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.