به نام آنکه فرصت داد ما را
وقف در عرصه علم: تلاشی برای افزایش سیطره حاکم یا خدمتی برای سرزندگی عالم؟
نعمتالله موسیپور
استاد برنامهریزی دانشگاه فرهنگیان
چکیده: در هیچ دورهای از حیات ایران اسلامی، علم و دانشمند دارای احترام و ارزش ماهوی نبوده است! آنچه دنبال میشد، خدمت به سلطان بوده است؛ خواه مستقیم با توجیه عمل سلطان و مدح او ـ که آثار آن در اشعار ماندگار شاعران هنوز هم بر زبان مردم جاریست ـ یا غیرمستقیم با تولید قدرت برای سلطان. قدرتآفرینی دارای دو جنبه متفاوت بوده است: اول طبابت که عملی بوده است و فایدهمند و موجب فخر دربار از بکارگیری حکیم نامدار و دوم سیاست که نظری بوده است و با تشریح و تبیین حق حاکمیت ظهور داشته است. اینکه شواهد تاریخی نشان میدهد «برمكيان، صفاريان، فرمانروايان كرد، آل بويه، غزنويان، خوارزمشاهيان، سلجوقيان و اتابكيان همه، مساجد، رباط، كاروانسراها، بيمارستانها و مدارس وقف نمودهاند» (اشپولر، 1374)، با همین نظریه قابل فهم است و نشان میدهد که آن اقدام، عملی بمنظور «سیطره» بر دستگاه علم (مدرسه) بوده است و نه خدمتی برای «سرزندگی»، توسعه و رشد علم و عالم بدان جهت که اقتضای علم است.
واژگان کلیدی: علم، وقف، عالم و سیطره حکومت
وقف در عرصه علم
اشپولر (1374) اعلام کرده که ایرانیان «وقف را مُلک خدا و راهی برای تقرب به او میدانستند»؛ ولی در عین حال «این مقوله در مواردی در حوزه مصادیق و مسائل، تحت تأثیر عوامل محیطی، اجتماعی و فرهنگی قرار گرفته است». به همین سبب برخی ماهیت وقف را در حکمرانی ایرانی بر مبنای تقویت حاکمیت فئودالیته تفسیر کردهاند. بر اساس سنت اسلامی، وقف سبب میشد که آنچه وقف میشود در اختیار متولی باقی باشد. این به طور واقعی همان است که اشپولر (1374: 288) بدان اشاره کرده است: «موقوفات علاوه بر فوایدی که برای عموم داشت، برای بازماندگان هم اغلب درآمدی بدون دغدغه بود». کرزون (1380: 583) نیز یکی از دلایل رونق گرفتن وقف در ایران را «مصونیت املاک از خطر ضبط و مصادره توسط حکومتها و معافیت آنها از مالیات» معرفی کرده است. باوجوداین، حاکمان ایران به یک شکل با موقوفات مواجه نشدهاند. برخی موضوع «نیت واقف» را مبنای عمل قرار داده و برخی «نیاز خود» را بر آن مقدم داشتهاند. این نیز ریشه در فهم آنان از دستورات دینی داشته است که خود را به عنوان «حاکم اسلامی» مختارالید قلمداد میکردند یا محدودالید. نادرشاه افشار همین برداشت «بر خلاف اسلاف خود در اراضی وقف تصرف نمود» (مینورسکی،1387، 290) و «دستور داد تا از موقوفات امام رضا (ع) هزار تومان مالیات پرداخت شود. این در حالی بود که عموم موقوفات از پرداخت مالیات معاف بودند» (کرزون، 1380: 583). گرچه گزارش شده که وقف گاهی در خدمت تاسیسات عامالمنفعه بوده (همدانی، 1358: 191)؛ اما آن هم تا زمانی بوده که حاکم آن را در خدمت سیطره حکومت میدیده است. گزارش همدانی از موقوفات دوره غازانخان برای تاسیس ربع رشیدی، فقط تا زمانی بود که او با خواجه رشیدالدین فضلالله همدانی روابطی گرم و صمیمی داشت. چون آن روابط بسر آمد، شاه دستور داد همه آن تاسیسات را به آتش کشند و موقوفات آن را به امور دیگر واگذارند!
در این زمینه، سرگذشت ربع رشیدی بعنوان دانشگاهی پررونق و البته همتای برترین دانشگاههای عهد خود، آموزنده است. ربع رشیدی شهری کوچک شامل کتابخانه، مدرسه، مسجد، دارالایتام، حمام، مهمانسرا، بیمارستان، مدارس عالی، و کارگاههای صنعتی بود که توسط خواجه رشیدالدین فضلالله همدانی (629-696 شمسی) بنیاد نهاده شد. خواجه رشیدالدین فضلالله همدانی برای تأمین هزینههای این مرکز، املاک فراوانی را در نقاط مختلف اعم از ایران قدیم، بخشهایی از عراق، افغانستان، گرجستان، ولایت روم، آذربایجان و سوریه وقف این مرکز کرد. فضلالله همدانی برای ساماندهی املاک وقفی وقفنامهای را تدوین کرده بود که به «وقفنامه ربع رشیدی» معروف است و هماکنون تنها یک نسخه از آن باقی است که در کتابخانه مرکزی تبریز قرار دارد. این نسخه تا سال ۱۳۴۸ در دست بازماندگان حاجی ذکاءالدوله سراجمیر، بوده و انجمن آثار ملی در همان سال آن را از خانواده ذکاءالدوله خریده است. وقف نامه ربع رشیدی در خرداد ماه ۱۳۸۶ از سوی سازمان کتابخانه ملی ایران به یونسکو معرفی شد و در فهرست میراث مستند این سازمان بهثبت رسیده.
با آنکه خواجه فضلالله همدانی، در قامت یک رجل سیاسی، تاریخنگار و پزشک دربار خدمت کرد و در کتاب «جامع التواریخ» که به دستور غازان خان به رشته تحریر درآورده بود از اهمیت علم و سنت وقف در دوره ایلخانان سخن گفت و در دوران وزارت خود بناهای فراوانی همچون ربع رشیدی ساخت و منشأ خدمات فراوانی در غرب ایران و آذربایجان بود، در سال 696 شمسی به دستور شاه کشته شد و رَبع رشیدی هم پس از مرگ وی غارت و ویران گردید. اوحدی مراغهای در جامجم خود که آن را به تشویق خواجه غیاثالدین محمد فرزند خواجه رشیدالدین فضلاﷲ سروده در توصیف عمارت ربع رشیدی آوردهاست (دهخدا، 1399):
ای همایون بنای فرخنده که شد از رونقت طرب زنده
طاق کسری ز دفترت کسری است هشت جنت ز گلشنت قصری است
خاکت از مشک و سنگت از مرمر بادت از خلد و آبت از کوثر
چون ز سرخاب روی شاهد سنگ داده سرخاب را جمال تو رنگ
شاردن، جهانگرد نامی فرانسوی که در سال ۱۰۸۴ هجری به ایران سفر کرده بود، چنین میگوید: صد سال پیش شاه عباس کبیر دستور به تعمیر آن داد، ولی شاهان دیگر صفوی توجهی بدان نکردند و دوباره ویران شد (دهخدا، 1399).
نتیجهگیری
آنچه در میان حاکمان و پادشاهان ایران رواج داشته است اموری جاری و مبتنی بر هیجانات بوده است! آنان به موضوع وقف هم به عنوان «خیر ماندگار» نظر نمیکردند بلکه آن را دستاویزی برای بقای خود میشمردند. در این ارتباط، شاید دیدن فعالیتهای خواجه نظامالملک مفید باشد؛ که با بکارگیری وقف بزرگترین نظام علمی زمانه خود را ساخت اما به سرعت آن را به موسسهای درخدمت حکومت و فرقه دینی خود درآورد و از پذیرش اشخاص «دگراندیش» خودداری کرد. همین وضعیت برای ربع رشیدی هم تجربه شد. شاید نظامیهها از آن جهت که در گستره سیطره خلفای عباسی بودند، دوام بیشتری یافتند و ربع رشیدی که محدود به حکومتهای ایران بود، به سرعت نابود گردید. آنچه از این بازخوانی تاریخ ارتباط وقف با علم میتوان دید همان است که وقف هم ابزاری دراختیار حاکمان ـ گاه نیز ثروتمندان مورد عنایت آنان ـ بوده است تا علم و عالم را به انحصار در آورند و در «حلقه» نگاه دارند؛ نه آنکه وقف را در خدمت سرزندگی علمجویی و عالمان قرار دهند.
منابع
اشپولر، برتلد. (1374): تاریخ ایران در قرون نخستین اسلامی (چاپ چهارم)، ترجمه جواد فلاطورى و مريم ميراحمدى، تهران: علمی و فرهنگی.
بیانی، شیرین. (1379): مغولان و حکومت ایلخانی در ایران، تهران: سمت.
دهخدا، علیاکبر. (1399): ربع رشیدی، در لغتنامه دهخدا. نشانی بازیابی: http://www.vajehyab.com/dehkhoda/
دهخدا، علیاکبر. (1399): نظامیه، در لغتنامه دهخدا. نشانی بازیابی: http://www.vajehyab.com/dehkhoda/
کرزون، جورج. (1380): ایران و قضیه ایران (چاپ پنجم)، ترجمه غلامعلى وحيد مازندرانى، تهران: علمى و فرهنگى.
کمیسیون ملی یونسکو در ایران (1399): وقفنامه ربع رشیدی، https://web.archive.org/web/20190925074829/http://fa.irunesco.org/wp-content/uploads/2016/06/vaghfnameh.pdf
مينورسكى، ک. (1387): ايران در زمان نادرشاه، ترجمه رشید یاسمی، تهران: دنیای کتاب.
همدانی، رشیدالدین فضلاللّه. (1338): جامعالتواریخ، به تصحیح بهمن کریمی، تهران: اقبال.
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟در گفتگو ها شرکت کنید.